آنچه فینچر با ساخت فیلم شبکه اجتماعی به دنبالش بود
آنچه فینچر با ساخت فیلم شبکه اجتماعی به دنبالش بود
فیلم «شبکه اجتماعی» یکی از مهم ترین و البته متفاوت ترین فیلمهای دیوید فینچر است. فینچر را در عالم سینما به این میشناسند که به درام هایی که به مسائل ذهنی و روان کاوانه و روان شناختی می پردازند بسیار علاقه مند است.
در فیلم هفت به داستان قاتلی روانی اشاره میکند که هفت نفر را که به هفت گناه کبیره آلوده شده اند، می کشد. این قاتل به قدری از مشکلات روانی حاد رنج میبرد که بدلیل داشتن همین مشکلات روانی بود که دیوید فینچر بعد از خواندن فیلمنامه فیلم هفت، بلافاصله تصمیم به ساخت این فیلمنامه گرفت. در واقع فینچر با همن فیلم مسیر فیلمسازی خود را به خوبی مشخص کرد.
در فیلم باشگاه مشت زنی هم که دیگر به صورت کاملا مشخص و بارزی دست بر روی چنین داستانی گذاشت. منتها فیلم باشگاه مشت زنی دیگر تمام موضوعش پیرامون همین تصور و تخیل شخصیت های فیلم بود و تا میتواسنت از عینی گرایی دوری کرد و به سمت ذهنی گرایی در سینما رفت. بعدها نیز با ساخت فیلمی مانند زودیاک باز به داستان قاتلی روانی پرداخت که همان موضوعی بود که فینچر عاشقش بود.
اما دیوید فینچری که دیوانه داستان های ذهنی گرایانه بود و از نسل موزیک ویدئو وارد سینما شده بود، در سال 2014 فیلم شبکه اجتماعی را ساخت. این اتفاق را شاید بتوان عجیب ترین اتفاق در کارنامه فیلمسازی دیوید فینچر دانست. او زمانیکه در شبکه ام تی وی موزیک ویدئو میساخت، تصمیم گرفت همان فرم شسته رفته موزیک ویدئو را وارد سینما و فیلم سازی اش بکند. همزمان با او بسیاری دیگر از فیلمسازان نسل نوین سینمای امریکا هم چنین تصمیمی گرفتند و فرمی که در دهه 1990 و 2000 از فیلمهای امریکایی می بینیم، نشات گرفته از همان ورود موزیک ویدئو سازان به سینما بود.
فیلم شبکه اجتماعی داستان زندگی مارک زوکربرگ، موسس شبکه اجتماعی فیس بوک را بازگو میکند. مارک زاکربرگ دانشجوی دانشگاه هاروارد بود که میگفت ما در هاروارد آموخته ایم که نباید دنبال کار بگردیم بلکه ما باید خودمان کار ایجاد کنیم. او با همین ایده و شعار، تصمیم میگیرد فیس بوک را راه بیندازد.
تماشای زندگی زوکربرگ جوان در خوابگاه دانشگاه هاروارد دیدنی است. او زندگی معمولی داشت و حتی رابطه عاطفی متزلزلی را هم تجریه میکرد. او دختری را دوست داشت و خیلی در ابراز علاقه خود به دختر موفق نبود. کلا این قضیه مورد جالبی است که شخصی که شبکه اجتماعی فیس بوک را اختراع میکند خودش در آن زمان، در برقراری رابطه عاطفی ناموفق بود. در حالی که فیس بوک هدفش نزدیک تر کردن آدم ها به همیدگر و ایجاد پلی ارتباطی میان اعضای یک جامعه بود.
در فیلم چند خط داستانی را دنبال میکنیم. یکی از این داستان ها همان قضیه رابطه زاکربرگ با دختر مورد علاقه اش است. خط دیگر قضیه همکاری او با هم اتاقی اش برای شروع پروژه فیس بوک و در دیگر داستان هم، همکاری مارک زاکربرگ با دیگران و آشنایی وی با موسسان دیگر پروژه ها و کارآفرینان بزرگ تر امریکا و هاروارد است.
هر بار که مارک زوکربرگ در فیلم شبکه اجتماعی با یک کارآفرین درباره اهدافش، زندگی اش، پروژه فیس بوک و مسائلی از این قبیل صحبت میکند، دیالوگ جالب و به یاد ماندنی بین آنها رد و بدل میشود. فیلم کلا راجع به قضیه کارآفرینی و راه انداختن استارت آپ است و همین باعث میشود جملات انگیزشی زیادی تا پایان فیلم بشنویم.
فیلمنامه نویس این اثر «اریک راث» است. اریک راث یکی از بهترین و مشهورترین فیلمنامه نویسان حال حاضر هالیوود است. هنر او در فیلم شبکه اجتماعی این است که زندگی یک مرد موفق و کارآفرین را مینویسد اما از کلیشه و شعار دوری میکند. همانطور که اشاره شد در این فیلم جملات انگیزشی زیبایی را میشنویم اما هیچگاه احساس نمیکنیم که این جملات از فیلم بیرون میزنند یا تحمیلی هستند. ما این جملات زیبا را میشنویم و بعنوان بخشی از داستان و دیالوگ هایی که بین شخصیت های داستان رد و بدل میشوند، قبول میکنیم.
اریک راث توانسته شخصیت ها را در موقعیت هایی قرار دهد و دیالوگهای این چنینی را در شرایطی از دهان شخصیت های فیلم بازگو کند، که گفتن این جملات اصلا شعاری و اغراق شده نباشند. مثلا همان جمله مشهور فیلم که (دانشجویان هاروارد یاد میگیرند که بعد از تحصیل دنبال کار نگردند بلکه خودشان کاری را خلق کنند) یکی از زیباترین جملات فیلم است که به شیوه ای کاملا دلنشین هم بیان میشود و در موقعیتی هم بیان میگردد که بیننده فیلم از شنیدن آن لذت می برد.
فیلم شبکه اجتماعی در حالی نوشته و ساخته شده است که ما زندگی مارک زاکربرگ را از بر هستیم. او یکی از معروفترین کارآفرینان و ایده پردازان استارت آپ در جهان است که در نسل ما مشهور شد. بنابراین موقعی که فیلمی از زندگی او در حال پخش است پس مشخص است که در پایان این فیلم قرار است او در پروژه خود موفق شود و به ثروت و اعتبار دست یابد.
اما نکته مهم این فیلم در این است که بیشتر از اینکه بخواهد به مسیر موفقیت او بپردازد، تمرکز خود را بر زوایای پنهانی کارکتر زاکربرگ میگذارد و تنهایی و غم او را نشان میدهد. فیلم جدای از اینکه روابط کاری موفق او را نشانمان میدهد و می فهمیم که مارک زاکربرگ حین کار کردن سر پروژه اش و موقعی که ایده پردازی میکند تا چه اندازه مغرور و جاه طلب و صاحب اعتماد به نفس است. اما در کنار این قضایا او به شدت تنهاست. زمانی که پروژه آنها در حال موفق شدن است و بسیاری از دوستان و اطرافیان او که در این پروژه همکاری داشته اند مشغول خوش گذرانی و عیاشی کردن هستند، زاکربرگ هنوز هم تنهاست و انگار که دقیقا میداند به دنبال چیست. گویی روح مارک زاکربرگ هنوز هم با وجود کسب چنین موفقیت عظیمی ارضا نشده است و حالا اریک راث و دیوید فنچر میخواهند به ما بگویند که چرا روح او هنوز ارضا نشده است.
تمرکز فیلم بر ذهنیت شخصیت مارکر زاکربرگ است. به هر حال دیوید فینچر یک کارگردان مولف است و طبیعی است که مضمون این فیلمش هم تا حدودی در راستای کارنامه کلی فیلمسازی اش باشد. اما سبک و فرمی که برای این فیلم انتخاب کرده است به کلی با فیلمهای قبلی او متفاوت است.
- توضیحات
- بازدید: 427
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان