انگلیس
معرفی خانه هاپکینز لندن
مایکل هاپکینز در ابتدای حرفه خود با نورمن فاستر در طراحی دو ساختمان به سبک های تک ابتدایی کار کرده بود: ساختمان اداری زیبا به سبک آمریکایی برای شرکت IBM در کاشام در همشایر و نیز اداره ای با دیوارهای شیشه ای برای ویلیس، فابر و دوما در ایپس ویچ در سافوک، که شاید بهترین ساختمان انگلیسی دهه ۱۹۷۰ باشد.
در سال ۱۹۷۶ هاپکینز و همسر معمارش پتی، برای گرفتن کاری مستقل آماده بودند، آن ها تصمیم به ساخت خانه ای برای خودشان در همستید در شمال لندن گرفتند. خانه ای که قرار بود به اندازه کافی بزرگ باشد تا دفتر کار آن ها را نیز در خود جای دهد و نیز نمایشی معماری از سبک کار آن ها باشد.
خانه هاپکینز در تفکرات طراحی خود، نقاط مشترک زیادی با ساختمان های کلاسیک قبلی مایکل خصوصأ ساختمان IBM دارد. ولی منبع الهام روشن تری، ساخته شده در سال ۱۹۴۹ در کالیفرنیا به نام خانه ایمز وجود دارد که مونتاژی از قطعات صنعتی در دسترس (شامل خرباهای مشبک چوبی) می باشد. در حالی که خانه ایمز با پانل های پر کننده رنگی و مصالح طبیعی مختلفش غیررسمی و خودمانی است؛ خانه هاپکینز به طور وسواس گونه ای، سخت گیرانه طراحی شده است. فولاد و شیشه مصالح غالب هستند و تعداد کمتر از نیم دوجین دیتیل استاندارد برای تعریف تمام اتصالات و درزها در ساختمان کافی است.
رمز سادگی طرح، شبکه بسیار کوچک سازه است (تنها ۴ در ۲ متر) که هر گونه نیازی به عضو ثانویه یا حد فاصل را مرتفع می سازد. پوشش موجی فلزی کف ها و سقف ها دقیقا بر روی خرپاهای مشبک کوچک قرار دارد و در نتیجه کمترین مقدار بار بر روی ستون های فولادی با مقطع ۶۰ در ۶۰ میلی متر وارد می شود. اکثر اتصالات به جای اینکه پیچ و مهره شوند، در محل جوش داده شده اند و با وجودی که درست کردن آنها کار آسانی نبوده اما در ظاهر ساده به نظر می رسد. دیوارهای جلویی و پشتی جعبه دو طبقه ساختمان، همگی شیشه ای هستند و در شکل پانل هایی ریلی بدون قاب هایی عمودی می باشند که درب ورودی نیز، یکی از آن هاست.
طراحی ابتدایی این خانه حتی از این هم ساده تر بود و دیوارهایی شیشه ای در دور ساختمان طراحی شده بود. دیوارهای کناری ساختمان که نزدیک مرز زمین می باشند باید از جنس صفحات فلزی می بودند تا مطابق آیین نامه های حفاظت از حریق باشند. امروزه چنین سازه سبکی ممکن است به علت ظرفیت حرارتی پایین، مورد انتقاد قرار گیرد. چرا که تابستان ها گرم و زمستان ها سرد خواهد بود. حجم فشرده بنا، جلوی اتلاف انرژی را گرفته و پنجره های باز شونده وسیع باعث تهویه طبیعی بهتر می شوند. سیستم گرمایش با هوای گرم جاری در داکت ها در اینجا بسیار مؤثر است.
پلان خانه بصورت آزاد طراحی شده و قابل تطبیق با هوای بسیار گرم یا سرد است. پارتیشن های پیش ساخته با پوشش ملامین همراه با درهای تمام ارتفاع، برخی فضاهای خصوصی را محصور می کنند، اما در جاهای دیگر، پنجره های کرکره ای که به خوبی میان ستون ها قرار گرفته اند، برای جدا ساختن در فضا مثلا یک اتاق کار از یک فضای استراحت کافی است. یک پله گرد بازی نزدیک مرکز پلان تنها وسیله ارتباطی عمودی است.
جالب است که چنین ساز؛ صنعتی مدرن انعطاف ناپذیری در حومه سنتی همستید در شمال لندن ساخته شده است. شاید اهمیت کمتر ساختمان در نظر دیگران، باعث در امان ماندن آن از برنامه ریزان محلی گردیده است. این سایت تقریبا سه متر پایین تر از تراز خیابان است. بنابراین ورودی از طبقه اول و از طریق پل فلزی سوراخ دار دیگری می باشد. خانه از نظر بصری یک طبقه است و ظاهرة دارای بیش از ۶ صفحه شیشه ای نمی باشد.
سبک های تک بریتانیایی که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ رشد کرد. خانه های بسیار کمی تولید کرد. خانه هاپکینز مهم ترین آن هاست که دارای واضح ترین بیان از اصول های تک می باشد: مصالح پیش ساخته، انعطاف پذیری، سازه نمایان و استفاده از خصلت طبیعی مصالح ساختمانی. او در عوض با عقب نشینی دیوارها، گستره هایی باریک تر از ساختمان در هر انتهای آن ساخت، تا خانه از نظر بصری و ایده اولیه خود حفظ شود.
معرفی ویلا ساگدن انگلستان
"من همیشه یک خانه ساده و معمولی خواسته ام، اما این امر نباید طرح را از تبدیل شدن به یک خانه رادیکال محروم کند". عبارت فوق دستوری امکان ناپذیر می نماید. اما درک ساگدن مهندس سازه ای که بعدها به یک متخصص آکوستیک معروف تبدیل شد، دقیقا همان چیزی را دریافت کرد که دستور داده بود. خانه ساگدن کاملا معمولی ست و با نگاهی ساده به آن یک خانه منفرد حومه شهری چهار خوابه آجری مانند هزاران خانه دیگر به نظر می رسد، با این حال این خانه دارای جایگاهی مستحکم در تاریخ معماری بریتانیا پس از جنگ می باشد و منبع الهامی برای معماران جوان علاقمند محسوب می شود.
دست یافتن به سادگی خصوصا برای معماران دشوار است ولی طرح این خانه با مشکلاتی چند به این مهم دست یافت. اسکیس ابندایی این طرح. دارای سقفی پروانه ای شکل و پنجره های باریک بود و به وضوح بک کار معماری محسوب می شد. ساگدن و همسرش جین این طرح را نپسندیده و این مطلب را به الیسون اسمیتسون اعلام کردند (صورت حساب ساگدن در کتابی به نام "الیسون و پیتر اسمیتسون از خانه فردا تا خانه امروز" وجود دارد).
پیتر اسمیتسون مشکلات را حل کرده و با مدلی اصلاح شده و بدون پنجره ها و سقف که در آن روزها باب شده بود باز گشت. خانواده ساگدن بلافاصله این طرح را پذیرفته و ساختمان، بدون تغییر دیگری ساخته شد. ظاهرا تمام معماری از داخل طرح حذف شده بود اما درسی که این خانه به ما می دهد این است که معماری یک فرم یا ژست نبوده بلکه امری مربوط به پایایی و دوام است. برادران اسمیتسون به تازگی مدرسه هانستانتون در نورفک انگلستان را که به طرز خشنی شبیه کارهای میس و به سبک بروتالیسم بود تکمیل کرده بودند (بروتالیسم سبک خشنی از معماری عملکردگرا بود که به طور گسترده ای از بتن و فولاد استفاده می کرد) منتقدین آن زمان از طرح خانه ساگدن که با تصور عمومی از معماری منافات داشت متحیر شده بودند اما سبک بروتالیسم برای برادران اسمیتسون چیزی بیش از صراحت نبود و خدمات دهی به زندگی روزمره، مستقیما توسط ساختمان بدون دخالت هنر خودآگاه در درجه اول اهمیت قرار داشت. بنابراین خلاص شدن از معماری حس جالبی به وجود می آورد.
با این حال اگر خانه ساگدن خانه ای معمولی است چرا ارزش این همه توجه را دارد؟ زیرا این ساختمان با نگاهی متفاوت به هیچ وجه خانه ای عادی نیست به طور مثال. پلان، بسیار ماهرانه طراحی شده است. دیواری که نشیمن و ناهارخوری را از هم جدا می کند در اکثر قسمت ها وجود خارجی ندارد اما حضور آن با جانمایی پلکان و شومینه احساس می شود. ارتفاع سقف در هر یک از دو طرف ساختمان متفاوت است. این بدان معناست که در اتاق خواب اصلی در طبقه بالا برای تأكید بر خصوصی بودنشان، دو پله بالاتر از پاگرد ساخته شده اند. نازک کاری و یا عدم وجود نازک کاری نیز زیرکانه طرح شده است برخی از سطوح دیوار اندود کاری شده و برخی دیگر به صورت آجر نمایان رها شده است. تیرچه های کف، در پای پله ها همگی نمایان هستند و اتاق زیر شیروانی در طرح وجود نداشته و اتاق خواب ها دارای سقف شیب دار با پوشش تخته کوبی هستند.
معماری خاص بیرون خانه نیز جالب توجه است، مراجع ذی صلاح محلی تصمیم گیرنده طراحی در ابتدا از جانمایی اختیاری پنجره های استاندارد با قاب فلزی ناراضی بودند. آن ها انتظار داشتند که این پنجره ها مانند هر خانه عادی دیگری در تطابق و مرتبط با پانل های دکوراتیو داخلی باشند، در حقیقت چیدمان پنجره ها آزاد و بدون هدف نبوده و اندازه و محل قرار گیری شان برای داشتن قاب های دید به باغ و رسیدن به تأثیرات فضایی خاص در فضاهای داخلی طراحی شده بود. اگرچه این پنجره ها به طور غیرقابل انکاری دارای دیدهای اشتباهی می باشند که همین امر نیز ممکن است توجه معماران را به خود جلب کند؛ یک دیتیل کوچک بر ابهام ترکیب بندی کل ساختمان می افزاید و آن دریچه دودکش خانه است که بر عکس گذاشته شده است.
پلان در داخل محدوده هندسی خود، تا حدی آزاد بوده و عملکردهای مختلفی را در خود جای داده است؛ در این خانه یک زیر زمین با مساحت کامل، شامل پارکینگ و اتاق های تأسیساتی، دو طبقه اصلی و نیز یک اتاق اضافی چند منظوره در بالا که به تراس سقفی باز می شود. شکل و محل قرارگیری پله جالب توجه است؛ ممکن است انتظار داشته باشیم که پله به طور متقارن و شاید در گوشه ساختمان و از نظر قطری در مقابل ستون چاق کنج دیگر قرار گیرد، اما به جای این کار، این پله در دیوار کناری قرار گرفته، به بیرون فشار داده شده و نتیجتا برآمدگی مختصری را در بیرون ساختمان به وجود آورده است. هیچ اتاقی، مستطیلی خالص نیست و هر یک برای تصاحب فضا با یکدیگر مقابله می کنند.
مقایسه دو خانه بوم گردی قاره اروپا و امریکا
خانه آفتاب لندن
خانه آفتاب (خانه سان) یکی از اولین خانه های واقعا مدرن در لندن بود؛ مکسول فرای توسط دوستش ولز کوتز به این سبک جدید معرفی شد و گروه معروف مارس را به معنی «پژوهشی در معماری مدرن» در سال ۱۹۳۲ تأسیس کردند. او در هنگام ساخت خانه آفتاب، میزبان کسی نبود جز والتر گروپیوس که در آن هنگام، اقامتی موقت در انگلستان، قبل از مهاجرتش به ایالات متحده داشت.
این نکته که فرای تحت تأثیر ویلاهای سبک پیوریست لوکوربوزیه قرار داشت واضح است؛ اما او یک دوستدار تفننی هنر نبود. وی در سال ۱۹۲۴ از دانشگاه لیورپول فارغ التحصیل شده و تجارب مختلفی از جمله سازمان معماران راه آهن جنوبی داشت و با استفاده از تکنیک های به ساختمان سازی مبتکرانه، طرح ساخت خانه های اجتماعی متعددی با بودجه های محدود را به عهده گرفته بود. او تمام این تجارب عملی را در طرح خانه آفتاب به کار گرفت و طرح آن خانه به خوبی، تیزبینی و مهارت هایش را در پلان و مقطع آشکار ساخت.
خانه دارای شیب تندی از شمال به جنوب بوده و دارای مناظر مناسبی بر فراز شهر لندن است. بنابراین اولین حرکت فرای، تغییر محل فضای نشیمن به طبقه اصلی ساختمان بود که می توانست آن فضا را با پنجره های پانورامیک (دید وسیع) و بالکنی به عرض كل ساختمان طراحی کند. یک پارکینگ، یک گلخانه و یک هال ورودی کوچک در دل شیب پایین دست جای گرفته است و یک دیوار حائل خاکستری در پس ستون های فولادی باریکی که نگه دارنده بالکن هستند و چیزی شبیه پیلوت به وجود آورده اند قرار دارند و چنان که خط مشی لوکوربوزیه ایجاب می کند، اتاق خواب های طبقه دوم نیز دارای پنجره های نواری رو به جنوب بوده و سقف مسطح در بالا تبدیل به باغچه شده است.
در جزئیات اجرایی ساختمان است که کیفیت فضایی خانه آشکار می شود؛ به عنوان مثال پلکانی که از هال ورودی تا طبقه اصلی ساختمان برخاسته است، به سمت چپ جایی که شش پله دیگر وجود دارد، پیچیده و بازدید شده را مستقیم مقابل در نشیمن قرار می دهد. ناحيه خدمه (آشپزخانه و اتاق پیشخدمت) دو پله بالاتر و در جهت مقابل قرار دارد. البته آشپزخانه دوباره به ناهارخوری و پذیرایی با پله های پشتی وصل می شود. بنابراین ناهار خوری دو پله بالاتر از نشیمن بوده و انتقال مناسبی در فضای پلان باز طرح ایجاد می کند. بالکن نشیمن، تنها لبه ای برای دیدن مناظر نیست؛ بلکه فضایی عملکردی و فکر شده برای توسعه در سمت شرق و دسترسی به اتاق بیرونی مربع شکلی می باشد. یک سایبان بتنی نازک که بر ستونی منفرد تکیه دارد، در مواقع لزوم جلوی باران را می گیرد و از تابش مستقیم نور خورشید به داخل آشپزخانه جلوگیری می کند.
پنجره شاه نشین بیرون زده ای در کنج نشیمن وجود دارد که اندازه کافی برای نشستن بزرگ بوده، همچنین برای مطالعه و دوختن در نور ثابت شمال مناسب است. اتاق خواب اصلی در طبقه بالا، با مجموعه کوچکی از فضاهای کمکی، خدمات رسانی می شود: یک لابی دارای گنجه، دسترسی به حمام را در یک سمت فراهم کرده و یک بالكن سرپوشیده در سمت دیگر، مشرف به بالکن بزرگتر نشیمن طبقه پایین می باشد. باغچه سقفی، یک فرم کلیشه ای نبوده بلکه پاسیویی راحت می باشد که از باد محافظت شده و توسط آسانسور کوچکی، مخصوص بالا بردن ظروف، با آشپزخانه در دو طبقه پایین تر ارتباط دارد.
این طرح ممکن است یک اثر مربوط به اوایل دوره ای سبک گرا باشد؛ اما با این حال کاری به سرحد کمال رسیده از استاد کاری ماهر است. پس از جنگ جهانی دوم، مکسول فرای و همسر معمارش جین درو ساختمان های آموزشی متعددی در غرب آفریقا طراحی کردند که مستلزم خبرگی خاص طراحی در اقلیم های گرم بود.
خانه لینا بوباردی برزیل
در اینجا بود که لینا بوباردی معمار این خانه برخلاف جنگ، پیشرفت کرد و تجارب ارزشمندی در طراحی صنعتی و مبلمان علاوه بر معماری به دست آورد. او همچنین آغاز به نشر مقالات و تصاویر در مجلات نمود. وی در سال ۱۹۴۶ با پیترو ماریا باردى که یک هنرمند و روزنامه نگار جوان بود ازدواج کرد؛ پیترو از حامیان معماران خرد گرای قبل از جنگ مانند جوزپه ترانی و آدالبرتو ليبرا و به خوبی با مدرنیست های مناطق دیگر اروپا در ارتباط بود. این زوج در سال ۱۹۴۶ به برزیل مهاجرت کردند؛ ابتدا به ریودوژانیرو و سپس به سائوپائولو رفتند و در آنجا بود که باردی به برپاداشتن یک موزه هنری دعوت شد.
در ابتدا جنگل انبوه، اطراف خانه را محاصره کرده و آن را از دید کامل پنهان می کرد. این نام، باعث ایجاد مقایسه با دیگر خانه های شیشه ای مشهور جهان که در همان دوران ساخته شده بود می گردید: خانه جانسون و خانه فارنزوورت. جنبشی که شاید میس ون در رو تأثیراتی در آن داشت اما لوکوربوزیه منبع الهام اصلی آن بود. بوباردی ساختمان وزارت آموزش در شهر ریودوژانیرو را که لوکوربوزیه با لوسیوکاستا طراحی کرده بود بسیار می ستود و آن را یک کشتی سفید و آبی رنگ عظیم در برابر آسمان توصیف می کرد.
اما از آن جایی که لوکوربوزیه در کارهای سبک پیوریست خود، بر باغچه سقفی تأكید داشت. پانل های شیشه ای به طور افقی و کشویی باز می شوند اما هیچ بالکن یا ایوان بیرونی، برای تسهیل ارتباط نزدیک تر با فضای سبز اطراف وجود ندارد و تنها یک سکوی دید به اطراف ساخته شده است. نیمه دیگر بر روی یک زمین سنگی در بالای تپه و در قسمت شمالی نشیمن قرار دارد.
معرفی ویلا نیوتن رود لندن
دنیس لسدان اغلب به عنوان طراح تئاتر ملی ساحل جنوبی لندن که برخی آن را دوست دارند و برخی از آن بیزارند، شناخته می شود. شاهزاده ولز این طرح را تشبیه به یک مرکز انرژی اتمی نموده است؛ اما فرم طبقه طبقه آن با عرشه هایی باز در تراز های متعدد که مشاهده کنندگان تئاتر می توانند از آنجا مناظر وسیعی از رودخانه تیمز را ببینند، یک نمونه آزمایشی شهری اصیل و مقتدر می باشد.
السدان پس از دهه ۱۹۵۰، علامت خاص مدرن خود را توسط تطبیق با چند گونه ساختمان، شامل خانه سازی چه برای فقیر، چه برای غنی ارائه داد. اگرچه او قبل از جنگ جهانی دوم، هنوز مشغول یادگیری حرفه اش، با الگو گرفتن از کارهای استادان نسل اول بود، خصوصا لوکوربوزیه که کارهایش را به صورت دست اول در پاریس مطالعه کرد؛ به عنوان مثال واضح بود که پروژه دانشجویی سال ۱۹۳۵ او، برای آکادمی دانشجویان بریتانیایی و مستعمراتی، یک مدل از پاویلیون (نمایشگاه) سوئیسی لوکوربوزیه است.
در نقشه جهانی مدرنیستهای آن دوران، بریتانیا به عنوان ایالتی دور افتاده از آن، با کارورزهای محلی اندکی باقی ماند. قسدان در حال کار برای ولز کوتز طراح کانادایی آپارتمان های لاون رود در همستید واقع در شمال لندن بود که اولین پروژه مستقل و مهم خود را دریافت کرد: یک کارگاه و خانه در نیوتن رود، پدینگتون برای نقاشی به نام اف جی کانوی یک خانه مدرن می خواست و سلیقه السدان، نمونه برداری مجدد از کارهای لوکوربوزیه را ایجاب می کرد. ویلا کوک ساخته شده در ۱۹۲۶ در پاریس، به عنوان مدل او قرار گرفت: یک خانه چهار طبقه که به طور زمختی در پلان مربعی شکل بود و با دیوارهای کناری توخالی، همراه با یک باغچه سقفی ساخته شده بود. مدل لسدان از این خانه سرراست تر و میانه روتر است که شاید به دلیل اجازه طراحی محلی بوده باشد و یا بخاطر اینکه وی معمار ۲۳ ساله ای بود که هنوز از دانشگاه دور نشده و می خواست خود را کاملا در زبان ویژه مدرنیسم غوطه ور کند.
نمای روبرو تقریبا با نمای ویلا کوک همسان است و با دو پنجره نواری، یک ایوان سرپوشیده در طبقه بالا و یک عقب نشینی طبقه همکف در پس تک ستون یک پیلوت طراحی شده است؛ اما این طرح مرتب شده و با استفاده از کاشی های قهوه ای پایین دست و نیز بین پنجره های نواری، طرحی قابل تعمق می باشد؛ در حالی که ویلا کوک دارای پلان آزاد، پلکان خارج از محور، پارتیشن های قوس دار و نشیمن مرتفعی در یک سمت می باشد؛ خانه نیوتن رود چهار مربع بوده و اساسا متقارن می باشد. درب جلویی خانه، درست در وسط و پشت یک ستون است و هال ورودی مستقیما به یک پلکان موجود در پشت خانه منتهی می شود.
نشیمن بزرگ موجود در طبقه اول، در کنار یک پنجره نواری کاملا مدرن که تمام عرض را فرا گرفته است و دارای طاقچه مزین و بازسازی شده ای در بالای شومینه به سبک باروک (سبک معماری قرن ۱۸) می باشد قرار دارد؛ اما حتی این ترکیب سورئال (سبک هنری که به غیر طبیعی بودن، اعوجاج و رویایی بودن اثر هنری می پردازد) دارای رویه لوکوربوزیه در باغچه سقفی آپارتمان بیستگو در سال ۱۹۲۹ در پاریس است. دو اتاق خواب جلویی در طبقه دوم، یک پنجره نواری را بین خود به اشتراک گذارده اند. یک پلکان کوچک مجزا در گوشه ای از این طبقه به یک کارگاه زیر شیروانی می رسد که دارای پنجره های بلند رو به شمال و یک تراس با دید بر فراز خیابان، از میان بازشویی بزرگ می باشد که شبیه پنجره ای بدون شیشه است.
خانه نیوتن رود به خوبی نسبت به همسایگان خود عقب نشینی کرده است، تا اینکه اکثر فضای سایت به یک جلوخان محوطه سازی شده نیمه عمومی اختصاص یابد. فضاهای نشیمن اصلی، هیچ تماسی با کف محوطه ندارند فضایی در پشت خانه که احتمالا یک باغچه خصوصی است، توسط محدوده ای از ساختمان که حاوی اتاق خواب های خدمه است اشغال شده است. ویژگی های خاصی از خانه مانند قرار دادن نشیمن در طبقه اصلی ساختمان و استفاده از آجر کاری در دیوارهای کناری، یاد آور خانه های سنتی شهر لندن است. اگرچه این طرح تاحدی یک کپی از کارهای لوکوربوزیه است، اما اولین قدم در خلق مدرنیسم بریتانیایی است.
معرفی خانه هیل در انگلیس
معماری چارلز رانی مکینتاش مانند یک پل زیبای آرت نوو بین احياء گوتیک قرن نوزدهم و مدرنیسم قرن بیستم است. این معماری متأثر از سنت خانه برجی اسکاتلندی و مدرسه هنر و صنعت انگلستان بود؛ درست مانند جنبش بین المللی آرت نوو که مکینتاش عضو مهم و محتر می از آن به شمار می آمد. اما این معماری یک نوع هنر آبستره (انتزاعی) نیز بود که به دنبال کوبیسم در نقاشی و عملکرد گرایی در معماری می گشت. مکینتاش توانست خانه هایی سنتی طراحی کند که در عین حال جدید هم بودند (مانند شاهکار وی مدرسه هنر گلاسگو که دیوارهای سنگی و گشودگی های قوسی را با پنجره های کارگاهی بزرگ با قاب فلزی که الهام گرفته از کارخانه آلمانی است، ترکیب می کند).
مکینتاش تنها سه خانه مهم طراحی کرد: ویندی هیل در کلماکلم رنفروشاير ساخته شده در سال ووران های برای یک عاشق هنر در گلاسگو. طرحی که جایزه دوم را در رقابتی بین المللی در سال ۱۹۰۱ گرفت اما تا سال ۱۹۹۹ ساخته نشد و نیز خانه هیل در هلنزبورگ علیا که ساخت آن در سال ۱۹۰۴ به اتمام رسید؛ ساختمانی که به خوبی حفاظت شده و اکنون یکی از بهترین مکان ها برای دیدن سبک مکینتاش به صورت کالبدی است. کارفرمای خانه هيل. والتر بلکي یک ناشر برجسته گلاسگو بود که توسط مدیر هنری مکینتاش به نام تالوین موریس به وی معرفی شد.
خانه رو به یک شیب به سمت جنوب با دیدهای پانورامیک (وسیع) بر رودخانه کلاید بنا شده است و ورودی اصلی در انتهای غربی باریک ساختمان است. در این ساختمان بیننده به سرعت با نمایی مواجه می شود که فقط می توانسته توسط مکینتاش طراحی شود. قسمت های مجزا به اندازه کافی متعارف هستند (یک لچکی، یک ایوان تورفته. یک جفت دودکش، یک گروه پراکنده از پنجره های کوچک و یک پنجره شاه نشین بزرگتر در طبقه اول) اما طریقی که آن ها گروه بندی شده اند. ترکیب بندی کلی را به یک مجسمه سازی اوایل مدرنیسم تبدیل می کند.
دود کش بزرگ تری که در یک سمت خراب شده است مغرورانه در مقابل دیوار جناقی ایستاده است و مقاطع دیوار را در هر دو سمت خود. برای شکل دادن یک نقش نامتقارن قابل توجه همراه دارد. پنجره شاه نشین نیز نامتقارن بوده و نگاهی به چب به سمت رودخانه دارد.
این امر بیش از یک غیر رسمی بودن ساده است بلکه یک زبان جدید آبستره (انتزاعی) می باشد. در این نمی توان شک داشت که مکینتاش به طور هوشیارانه ای در پی خلق این تأثیرات بوده است. و گرنه چرا او با حذف سنگ های کتیبه و گوشه. بدنه نما را مستقیما به لبه های حجم رسانده است؟ کل خانه به روشی مشابه از داخل تا خارج ترکیب بندی شده است اما با نگاهی به تاثیرات بدیع. تقریبا تمامی نیمه شرقی ساختمان به مستخدمین و فرزندان داده شده است که مدلی از خانه برجی را به تصرف خود در آورده اند. یعنی خانه ای با سه طبقه و لچکی ها. دودکش ها و پنجره های شاه نشین. حتی یک بله مارپیچ نیز در داخل برجی در کنج ورودی جنوب شرقی وجود دارد.
اتاق های اصلی در نیمه غربی (کتابخانه، پذیرایی و ناهار خوری) همگی از طريق تراس رو به جنوب دارند و در طول یک راهرو عریض اصلی همراه با پلکان اصلی در سمت شمالی شکل گرفته اند. هر اتاق یا راهرو برای خود شخصیتی متمایز دارد. این تنها یک موضوع دکوراتیو نیست (دیوارهای سفید، رزهای صورتی کاغذی و مبلمان دوکی شکل سیاه رنگ که طراحی داخلی مکینتاش آن ها شناخته شده است) بلکه موضوعی مربوط به فضاست. به عنوان مثال، پنجره شاه نشین وسیع در سالن پذیرایی، سقف را به صورت مسطح از بیرون می نمایاند اما از داخل با صندلی تو کار آن و قفسه های کتاب کم ارتفاع، به ملایمت از شما دعوت به مکث، نشستن و خواندن می نماید.
این امر یک دوگانگی بالقوه ناراحت کننده را ایجاد می کند که این بنا را به دو خانه نیمه تفکیک شده از یکدیگر می نمایاند و این تأثیر توسط دو در جلویی، یکی برای بخش جراحی و دیگری برای خانه تقویت می شود. اگر چه وویسی با توجه به جزئیات ساختمانی از تضاد پرهیز کرده و یک مجموعه متناسب را به وجود می آورد.