تحلیل فیلم جویندگان طلا و روشنایی های شهر ساخته چارلی چاپلین
تحلیل فیلم جویندگان طلا و روشنایی های شهر ساخته چارلی چاپلین
برای آنکه اصول همجواری عناصر متجانس، کشمکش، وحدت عالی آنها را - که در نتیجه، هر عنصری در محدوده تمامی يك متن، هم نامنتظر و هم منتظم (عادی) است - برای شما روشن کنیم، باید مثالی از يك مقاله بسیار درخشان که در سال های دهه ۱۹۳۰ توسط اندیشمند چك یان مو کاروفسکی نوشته شده، متذكر شویم:
در تحلیل فیلمهای چارلی چاپلین، موکاروفسکی خاطر نشان ساخت که این فیلمها بر اساس گریم نمونه ای چارلی قرار گرفته که جنبه همیشگی داشته و از پیش نزد تماشاگران شناخته شده است و همه انتظارش را دارند. رنگ و روغن گریم و لباس همیشگی، شگردهای بازیگری همیشگی، موقعیتهای نمونه وار، و کنایه هایی بر نمونه انسان یگانه در عالم واقع همه اینها، ما را قادر می سازد تا از وحدت نگاره، که می توان همچون يك ساختار یکپارچه هنری بآن نگریست، سخن بگوئیم.
به هر حال، موکاروفسکی یادآور می شود که وحدت نگاره، بجای اینکه دوگانگی خود را محو کند. آنرا از پیش، فرض قرار می دهد. لباس چارلی دو بخش دارد: بخش بالایی شامل يك کلاه لبه دار ظریف، پیش سینه پیراهن، و کراوات پاپیونی است. حال آنکه، بخش پائینی شامل شلوار کیسه ای و کفشهای بسیار بزرگ می باشد ( آرایش و ترتیب بالا و پائین البته، تصادفی نیست). ترکیب نهایت ظرافت، ( لباس ماکس لندررا بخاطر بیاورید که بر اساس ظرافت یکپارچه و همیشگی يك آدم متشخص خوش مشرب ساخته و پرداخته شده بود؛ چارلی، هنگامی کار خود را آغاز کرد که کلیشه كميك لندر برای عموم مردم آشنا بود و بخشی از انتظارات آنان به شمار می رفت) و نهایت ژندگی و خفت، در حرکات و ادا و اطوار، چارلی همچنان از فیلمی به فیلم دیگر ادامه می یافت. حرکات بی لغزش اشراف مآبانه و ظریفی که با استفاده از آنها چارلی کلاه خود را بر می داشت یا کراواتش را مرتب می کرد با ژستها و اداهای يك ولگرد ترکیب و همراه شده است. چارلی در واقع، دو نفر انسان بود و بدین گونه، آن جلوه غیر منتظره به تحقق می پیوست. به نظر می رسید که در حال نظاره يك شخصيت ثابت، موقعیت هایی کلیشه ای و ژست هایی قراردادی هستیم. پیش بینی چنین متنی، آسان تر از پیش بینی تعدادی عکسهای متوالی خام و «بازی نشده» واقعیت غیرهنری با است. اما بعد معلوم می شود که تا بحال اشتباه می کردیم. نظم و روال های گوناگون و متقاطع، خود موجب بوجود آمدن حالت نامنتظر مورد لزوم می شود. چارلی، درست در جایی مانند يك آقای شریف و مژه رفتار می کند که کمترین مناسبت را برای چنین رفتاری می توان تصور کرد. وقتی مضمونی پیش می آید که در آن رفتار طبیعی و مناسب، رفتاری به سان يك ولگرد، کلاه بردار یا دغل باز است، چارلی خصائل مردی متشخص را نمایان می سازد. اما همینکه مضمون، هنجارهای رفتار موقر و ظریف را ایجاب می کند چارلی دیگر، ولگرد کوچکی است در جامه شخصی دیگر.
طرح داستانی فیلم کلاسيك چاپلین جویندگان طلا از دو نیمه یا جزء تشکیل یافته در یکی از این دو، چارلی را به صورت ولگرد کوچك، و در دیگری، بصورت يك ميليونر که ناگهان به ثروت رسیده می بینیم. چارلی ولگرد، خصوصیات بی لغزش يك شخص معاشرتی و اهل انجمن را دارد. اوج داستان در صحنه ای فرا می رسد که جویندگان طلا، گرسنه در زمستان و بر فراز کوهستانها، مشغول جوشاندن (پختن!) پوتین هستند. به هنگام صرف این غذای عجیب و بد هیبت، چارلی در کنار دیگر جویندگان طلا، در حالیکه با استفاده از کارد و چنگال، میخهای پوتین را مثل استخوان می لیسد و بندهای آنرا همچون رشته های اسپاگتی می خورد، رفتار و شیوه سلوك بی کم و کاستی را به نمایش می گذارد. اما به مجرد آنکه میلیونر می شود، مردی را در پالتوی زیبای پوست خز یا کت فراك به ما نشان می دهد که خود را می خاراند و همچون يك ولگرد بی عار، غذا به دهان خود می چپاند، ملچ ملچ می کند، و آروغ می زند.
معنی این نوع بازیگری آنست که قهرمان در هر دو حالت با تغییر قیافه در برابر ما ظاهر می شود. در يك حالت، نجیب زاده ای است از سطوح بالای اجتماع که به هیئت مبدل يك ولگرد در آمده، و در دیگری، ولگردی که به صورت يك نجیب زاده تغییر قیافه داده است. هر کدام از این دو شخص در جامه مبدل هنجارهای رفتاری و نوع انتظارات خاص خود را به تماشاگران القا می کند. مناسبات متقابل «قهرمان و ظاهر (جامه)» او، موقعیتهای كمیك را ایجاد می کند ولی می تواند سرچشمه معانی دیگری نیز، باشد. در پایان «جویندگان طلا»، چارلی میلیونر، در کشتی است و دختری را که در آن دهکده کاوشگران طلا، دست رد بر سینه عشق او زده بود اما حالا، در قسمت درجه سه، در میان عده ای از مهاجران فقیر سفر می کند می بیند. دختر، در ظاهر این مسافر موقر، ستایشگر سابق خود را تشخیص نمی دهد اما وقتی چارلی، لباس مندرس خویش را می پوشد دختر او را بجا می آورد و می شناسد. در این نقطه، تعویض لباس به صورت حقیقتی در طرح داستانی در آمده و لاجرم از درام بیرون رفته و محو می شود. چارلی در جامه يك ولگرد، مثل يك ولگرد رفتار می کند. رفتار او [ با وضع ظاهرش ] هماهنگ و یگانه شده. او مردی است تظلم دیده و لگدمال شده با ژست ها و حرکاتی ساده لوحانه، خام، احمقانه، و برای همین است که دختر او را درک کرده، می پذیرد و در این شکل و هیئت دوستش دارد. اما تماشاگر بیاد می آورد که قهرمان در هیئت مبدل است.
جلوه کمیك كنش نامعقول و عمل ناموزون، می تواند به صورت ترکیب غیر قابل اجماع، همچون تجمع مکانیکی عناصر نامتجانس ساخته شود. در صورتیکه، نگاره منسجم و حتی تراژيك تر، فرض را بر این قرار می دهد که عناصری که (از يك دیدگاه) متباین و ستیزنده اند، از دیدگاه نامنتظر دیگری، متحد و یگانه می شوند. کشف این دیدگاه دوم، همانا جوهر کشف و شهود هنری است. موکاروفسکی به تأكید شگردهایی می پردازد که چارلی بوسیله آنها، تماشاگر را از باختن و از دست دادن احساس وحدت نگاره، باز می داشت. در روشنایی های شهر، قهرمان فیلم از دو جناح، بوسیله دو شخص بازی که بقول گفتنی، وجوه متضاد چارلی یگانه (وحدت یافته) را «تقلیل و تعدیل می دهند»، احاطه شده: دختر گل فروش نابینا، و میلیونر مست، این دو شخص بازی، چارلی را در برآوردهای متفاوتی درك و دریافت می کنند. دختر گل فروش، چارلی را همچون شاهزاده قصه های پریان می پندارد. او تنها چارلی «موقر و خوش سلیقه» را «می بیند». و وقتی بینایی خود را بدست می آورد، قهرمان خود را در هیئت چارلی واقعی تشخیص نمی دهد. میلیونر مست خوشی زده هم، در جستجوی دوستی يك «شخص عادی»، يك ولگرد، است. ولی تا مستی از سرش می پرد دیگر چارلی را بجا نمی آورد. همانطور که دختر گل فروش پس از بازیافتن بینائی اش، چارلی را بجا نمی آورد. چارلی که در محاصره سوء تفاهم ها قرار گرفته و تنها «جزئا» از عشق و دوستی برخوردار گشته، باید از نظر تماشاگران به مثابه يك کل زنده، یگانه و یکپارچه نگریسته شود.
پس، شیوه عمل و رفتاری خلق می شود که بالطبع در آن واحد، نشانگر آمیزه دو نقشینه با الگوی متقابل، و يك نقشینه حیاتی (ارگانيك) - زندگی و تقدير يك فرد- است. این راه حل معمای مربوط به میزان بالای آگاهانندگی در هنر است که قبلا بحث آنرا به میان آوردیم.
- توضیحات
- بازدید: 933
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان