تفاوت زمان بندی در فیلم و ادبیات (4)
تفاوت زمان بندی در فیلم و ادبیات (4)
البته، در مورد صورت بندی واژگانی "کسی خواهد نشست" ذکر این نکته اهمیت دارد که من نمی گویم فیلم نمی تواند کسی را نشان دهد که در حال آماده شدن برای نشستن است و واضح است که کسی که قصد شستن دارد، بالاخره مینشیند، بلکه قصد من از طرح این موضوع این است که اگر ما نمایی از شخصی را می بینیم که در حال نشستن است، نمی توانیم صرفا از طریق نگاه کردن به آن نما، بین اینکه این رویداد در حال وقوع در گذشته، حال یا آینده روایی است، تمایزی قائل شویم.

به نظر می رسد همه این نکات از این نظریه حمایت می کند که تصویر فیلم و همچنین رسانه فيلمي محدود به زمان دستوری حال است که البته بحثی قانع کننده , و مبتنی بر واقعیات تصوير فيلم است. با وجود این، در این مفهوم سازی دو اشکال عمده وجود دارد: اول اینکه اگر چنین حقیقتی وجود دارد که وقتی به بک نما نگاه می کنیم، نمی توانیم بین اینکه آن در گذشته روایی یا آینده روایی است، تفاوتی قائل شویم، چگونه از اینکه حال روایی است، مطمئن باشيم؟ مطمئنا همان طور که به جورج ليندن گفته است، این موضوع بدین دلیل است که «ذات فيلم آنیت آن است در این آنیت در بی زمانی آن نهفته است.» متأسفانه لندن در چنین تحلیل جالبی را در متنی عرضه می کند که در جای دیگری از آن گفته است: "فیلم مستقیما زمان حال را به نمایش می گذارد. حال اگر این تناقض گفتاری را نادیده بگیریم (چرا که زمان حال به دلیل اینکه یک زمان دستوری است، نمی تواند بی زمان تلقی شود) می توانیم ایده بی زمانی تصویر فیلم را از لحاظ مبنایی محکم بیابیم.
گذشته از اینها. «نشستن» می تواند یک فعل یا صفت فاعلی یا مفعولی در زمان حال باشد. از طرف دیگر می تواند یک اسم مصدر هم باشد؛ واژه ای که خود رویداد را توصیف می کند. اسم مصدر . مثل مصدر، نمی تواند مانند زمان دستوری درک شود، زیرا تفاوت های زمان دستوری به سادگی به آن اطلاق نمی شود، یک اسم مصدر فقط می تواند از طریق زمان دستوري فعل اصلی با زمان مندي جمله ای که آن را در بر می گیرد، یکی شود. اگر به واژه "نشستن" و همچنین به عملی که به آن اشاره دارد، فکر کنید، متوجه خواهید شد که با اینکه افکار شما در زمان حال متمرکز است، اما "محتوای" افکار شما فاقد زمان دستوری مربوط به خودش است - زمان دستوری با تصویر نجسم یافته در ذهن شما نامرتبط است. بدین طریقي، اگر تصوير فيلم کسی را در حال نشسته نشان می دهد، نمی توان در مورد زمان دستوری آن تصمیم گیری کرد. درک شما از آن نما در زمان حال است، اما همین طور درک شما از کلماتی که در یک رمان می خوانید، چنین است. بنابراین نکته قابل توجه این است که تصویر در زمان حال نیست، بلکه بی زمان است. بالاژ می گوید تصویر در زمان حال است، چرا که نمی تواند گذشته و آینده را بیان کند. این تحلیل خود محدود در چارچوب مفهومی است که تلاش می کند فیلم را به صورت یک نظام زمان دستور زبانی درک کند، همان گونه که برایان هندرسون معتقد است، بهتر است بگوییم سینما برخلاف زبان فاقد هرگونه نظام زمان دستوری است.

البته بالاژ و دیگران چندان به چارچوب مفهومی درک خود پایبند نبوده اند. این گونه نیست که تصوير فيلم فقط به صورت زمان حال درک شود، بلکه غالبا به صورت حاضر بودن به جای بی زمانی مشاهده می شود. چرا چنین است؟ برای تبیین این موضوع می توان در توضیح داشت: اول اینکه، برای درک و فهم روایتی که برایمان بازگو می شود، ما خواست خود را بر در کمان از تصاویر فیلم تحمیل می کنیم.
تجربه تماشای رویدادها در فیلم از نظر ادراکی و زمانی مشابه تجربه ما از و دیدن آنها به هنگام وقوع در زندگی واقعی است. ما در زندگی واقعی حوادث را در حال وقوع در زمان حال می بینیم، و این زمان حال زندگی واقعی را به صورت زمان حال حاضر می فهمیم.
پس وقتی یک فیلم را تماشا می کنیم، رویدادی را مشاهده می کنیم که بی زمان نیست، بلکه حاضر است. وقتی که بلوستون به حضور تصاویر اشاره می کند، می نویسد: «تصاویری که در یک زمان حال ابدی مثل مشاهده عینی آنها آشکار می شوند، نمی توانند گذشته با آینده را بیان کنند».

منظور بلوستون همان شباهتی است که به نظر من بین تماشای حوادث واقعی و فیلمی وجود دارد، اما او به تفاوت های ساده بین تصاویر و زندگی واقعی اشاره نمی کند. همین طور وقتی کوین حالیت فیلم و ادبیات را مطرح می کند، فقط به لحظه ای از زمان درک آنها (زمان حال) می اندیشد، و از اشاره به اینکه تصاویر و واژه ها از نظر زمانی به طور متفاوتی درک می شوند، ناتوان است، یعنی تصاویر فیلم اساسأ بی زمان هستند و واژه ها بالقوه از نظر ظاهری دارای زمان دستوری اند. دوم اینکه، تصاویر فیلم همان نوع از بی زمانی را که یک اسم مصدر ارائه می کند، نشان نمی دهند، تجسم بصری نشستن، نمی تواند دقيقا با واژه آن برابر شود، زیرا لزوما از نظر میزان انتزاع و سطح ذهنیت با واژه متفاوت است.
تصویر بی زمان است، اما به کسی وابسته است که عمل نشستن را انجام می دهد. این نبود ذهنیتی که ناشی از ضرورت وساطت شخص خاصی است که عمل را انجام می دهد، ما را به سوی خواندن تصاویر فیلم نه به صورت یک بی زمانی ذهنی، بلکه به شکل و رویدادی حاضر سوق می دهد. مشکل از اینجا ناشی می شود که ما تلاش می کنیم. برای تطبیق زبان دستوری با نمایش بصری به تحلیل نحوی سینتاتیک متوسل شویم و فیلم را به صورت یک «نظام زبانی» مورد ملاحظه قرار می دهیم. بحث از تصاویر در چارچوب های نحوی مشکلات دیگری نیز دارد؛ چگونه می توان صفات را از اسامی که توصیف می کنند، یا نبود را از افعال با صفات در یک تصویر تفکیک کرد؟ بررسی تصویر فیلم در چارچوب نحو یا ساخت جمله آموزنده است، اما به دلیل متمایز بودن فیلم و ادبیات ما را به شدت محدود می سازد.
همانطور که قبلا اشاره شد، مشکل ثانویه ای نیز درباره این موضوع که فیلم در یک زمان حال ابدی گرفتار است، وجود دارد. حتی اگر بپذیریم که تصویر فیلم الزمان» است، نمی توانیم ادعا کنیم رسانه فیلم نیز به طریق اولی بی زمان است.
- توضیحات
- بازدید: 813
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.























































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان