داستان قورباغه باهوش
داستان قورباغه باهوش
یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم در وسط جنگل بسیار بزرگی یک برکه زیبا وجود داشت. در برکه، ماهی ها، خرچنگ ها و قورباغه ها در کنار هم زندگی میکردند. در میان ماهی ها، دو ماهی بسیار بزرگ و زیبا وجود داشت و انها به زیبایی و ظاهرشان افتخار میکردند. یک روز بهاری دو ماهیگر به کنار برکه امدند و متوجه ماهی های زیبا شدند. یکی از ماهیگر ها گفت: این دو ماهی بسیار زیبا هستند. دوست دارم ساعتها به انها نگاه کنم.
اگر بتوانیم انها را صید کنیم حتما در شهر با قیمت بالایی به فروش می رسند. ماهیگیر دیگر هم حرف دوستش را تایید کرد. انها چند ساعتی مشغول ماهیگیری بودند و تعدادی خرچنگ و ماهی صید کردند ولی نتوانستند دو ماهی بزرگ را در قلاب گیر بیاندازند. یکی از ماهیگیر ها گفت: امروز به اندازه کافی سبد مان سنگین شده است.
بهتر فردا دوباره به اینجا بیاییم و چون عمق این برکه زیاد است یک تور بزرگ بیاوریم و همه ماهی ها و خرچنگ ها را صید کنیم و از انجا رفتند. قورباغه و همسرش که صدای ماهیگیر را شنیدند، پیش دوستانش رفتند و گفتند: بهتره از این برکه برویم و مکان امن تری برای زندگی پیدا کنیم ولی ماهی های زیبا گفتند: ما اجازه نمی دهیم که ما را صید کنند و اگر هم صید کردند، صد ها راه حل برای فرار وجود دارد. ما این برکه را ترک نمی کنیم. قورباغه و همسرش تصمیم گرفتند که از برکه بروند و از دوستانشان خداحافظی کردند و رفتند.
فردا صبح دو ماهیگیر به برکه امدند و تور بزرگ خود را داخل اب انداختند و همه ماهی ها و خرچنگ ها را صید کردند. دو ماهی زیبا بسیار ناراحت شدند و گریه کردند و از ماهیگیرها خواستند که آنها را ازاد کنند ولی آنها قبول نکردند. وقتی ماهیگیر ها رفتند، قورباغه و همسرش از پشت تخته سنگ بزرگی بیرون امدند و به برکه برگشتند و سال ها در کنار هم زندگی کردند. بچه های گلم قورباغه ها از اینکه از دست ماهیگیر ها فرار کردند خیلی خوشحال بودند چون اگر در برکه می ماندند، حتما مثل بقیه دوستانشان صید میشدند.
- توضیحات
- بازدید: 1332
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.

































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان