داستان وینچنزو مونتلا، هواپیمای تک نفره در میلان (3)
داستان وینچنزو مونتلا، هواپیمای تک نفره در میلان (3)

در قسمت قبل به بررسی بازی میلان مقابل اینتر و آنچه در دوران تغییر مالکیت بر میلان گذشته بود، ابهامهای مدیریتی و بدبینی پیش کسوتان باشگاه به آنها، درخشش دویست میلیون یورویی میلان در پنجره نقل و انتقالات و بازیکنان جدیدی که میلان خریده بود پرداختیم. مونتلا به هرکس که میخواست رسیده بود و دیگر هیچ بهانه ای نداشت تا نتایجی ضعیف را توجیه کند. همچنان لبخندهایی آرام و دوست داشتنی بر لب داشت و با مصاحبه¬هایی منطقی و به جا تیم را آماده میکرد تا به مصاف غولهای ایتالیایی و همچنین اروپایی ببرد. مونتلا همچنان لبخند میزد. بعد از بسته شدن پنجره نقل و انتقالات و تکمیل شدن تیم، میلان باید برای بازیهای مقدماتی پیش فصل در تور جهانی آماده میشد. در اولین قدم بونوچی بازوبند کاپیتانی را بر بازو بست و شماره 19 را از فرانک کسیه گرفت. بازیکنان هر روز تمرین میکردند و با از تمارین خود عکس و فیلم در اینستا آپلود میکردند. چینی ها خوشحال بودند که توانسته اند پرافتخارترین تیم قرن بیستم در جهان را بخرند و حالا میلان توانسته بود بازار بسیار بزرگی را در شرق آسیا بدست بیاورد برای فروش محصولات تیم و برگزاری بازیها دوستانه و همچنین ساخت آکادمیهای مختلف برای استعدادیابی در آسیا.
میلان در بازیهای پیش فصل فوق العاده ظاهر شد و در درخشان ترین بازی خود توانست بایرن مونیخ کارلو آنچلوتی را با نتیجه چهار بر صفر شکست دهد. فرانک کسیه همچنان تانک شوت میزد و تورهای دروازه را به لرزه درمی آورد، خط دفاعی نشان میداد که قرار است روز به روز منسجم¬تر شود، هاکان گلزنی میکرد و کالینیچ هنوز نشان نداده بود که میتوان به لرد بعدی میلان بدل شود! میلان با همین ریتم ملایم پیشرفت خود بازیهای مقدماتی لیگ اروپا را آغاز کرد و تیمهای کم نام و نشان اروپایی را نقره داغ کرد. البته از همان هفته-های اول هم تماشای بازیهای میلان مونتلا ثابت میکرد که نتایج آنچنانی این تیم در بازیهای پیش فصل را نباید جدی میگرفتند و این تیم آنقدر حفره تاکتیکی و استراتژیک دارد که با خوش خیالی نمیتوان از شر آنها راحت شد.
در دو بازی آخر دور مقدماتی لیگ اروپا میلان مقابل ضعیفترین تیمهای اروپا در این لیگ نام و نشانی از تیمی که هفت بار توانسته بود قهرمان لیگ اروپا شود نداشت و به راحتی دروازه¬اش باز میشد. در لیگ هم خط دفاع و دروازه بان روسونری ها به کمتر توپی نه میگفتند. لئو بونوچوی که تا همین فصل پیش از مطمئنترین مدافعین دنیا تلقی میگشت و با سانترهای بلند و عمقی خود مهاجمین تیمش را در موقعیت گلزنی قرار میداد، در بعضی بازیها گاف هم میداد و دیگر مدافعی مطمئن و شش دانگ نبود. از توپها بسیاری جا میماند، دریبل میخورد و بارها مهاجمین از او به راحتی عبور کردند. بونوچی در آستانه یک شکست حرفه ای در دوران بازیگری اش بود و السیو رومانیولی که هنوز هم امید اصلی خط دفاع میلان بود و به شایستگی از او بعنوان نستای جدید میلان یاد میشود، اما در کنار بونوچی او هم دست و پا بسته تر عمل میکرد. آندره آ کونتی فول بک راست سابق آتالانتا و کنونی میلان که در فصل پیش بعنوان پر استعدادترین بازیکن جوان ایتالیایی شناخته شده بود، گلزنترین دفاع در لیگ سری آ بود و انگار در دلش میخواست کافوی جدید میلان باشد در همان اواسط مصدومیت سختی گریبانش را گرفت و قبل از اینکه در ترکیب میلان جا بیفتد از تیم تا پایان فصل دور شد.
رودریگز هم دیگر خبری از آن ارسالهای خوب و اضافه شدنهای به موقعش در حملات نبود و دوناروما هم کم گل الکی نمیخورد. فشارها بر تاکتیک 4-3-3 مونتلا به قدری افزایش یافت که او نهایتا بعد از چند هفته نتیجه ضعیف دیگر مجبور شد که رومانیولی و بونوچی و زاپاتا (یا موساکیو) را در قلب دفاع سه نفره خود، در هافبک از پنج بازیکن: رودریگز در چپ، هاکان چالهان اوغلو، بیگلیا در وسط، بوناونترا و در کنار او در منتهی علیه سمت راست خط هافبک سوسو توپ میزد. در نوک حمله هم کالینیچ و کوترونه توپ میزدند. هر قدر که کوترونه گل زد و شم گلزنی مشابه فیلیپو اینزاگی خودش را نشان داد، کالینیچ دائما توپ از دست میداد و هواداران به خون او تشنه بودند. بعد از ان تغییر تاکتیک میلان موقتا نتایج بهتری گرفت اما با آن ایده آلی که در ذهن هواداران و مدیریت شکل گرفته بود فرسنگها فاصله وجود داشت. بونوچی هنوز خود را نیافته بود، هاکان چالهان اوغلو اینقدر بد بود و ضعیف بازی میکرد که صحبتها در مورد فروش او روز به روز افزایش می یافت. کسیه از تانک چند هفته پیش به یک گوریل بی خاصیت تبدیل شده بود که نه دریبل میتوانست بزند، نه قدرت حفظ توپ داشت، نه شوت میتوانست بزند و نه هوش تاکتیکی داشت. بدترین نقطه ضعف میلان کسیه شده بود و بیشترین حرص را به هواداران میداد. بیگلیا که فصل پیش نقطه مرکزی لاتزو سیمونه اینزاگی بود و از دلایل اصلی موفقیت این تیم بود، او نیز در میلان مونتلا نتوانسته بود خودش را بازیابد و با مصدومیتهایی هم دست و پنجه نرم میکرد.
در خط هافبک تنها بوناونتورا و سوسو بودند که تا حدی کیفیت فصل قبل خود را حفظ کرده بودند و همین نوک انتقادها را بر خریدهای مونتلا میچرخاند و تیز و تیزتر میکرد. مونتلا اما در پایان هر شکست فضاحت بارش، خصوصا در اواخر نیم فصل که به شکستهایی زنجیروار بدل شده بود، همچنان میخندید و آرام بود. طرفداران دوآتشه میلان از عصبانیت میمردند و زنده میشدند اما مونتلا همچنان مشغول لبخند زدن بود. در همان دوران بود که کم کم سایه جنارو گتوزو ستاره سابق میلان بر سر او سنگینی کرد. شاید خود مونتلا هم باورش نمیشد به این زودی حوصله مدیران چینی سر برود و هوس کنند که کرگدن روسونری را به جای او بر نیمکت بنشانند. بالاخره این اتفاق افتاد و مونتلا در دوره¬ای فشرده به تیم سویا رفت و گتوزو جای او را گرفت. میلان مونتلا میلان خاصی بود، نه آنقدر ناتوان بود که نتواند تیمهایی ماندد یووه و لاتزیو فیورنتینا را ببرد و نه آنقدر قوی بود که به ناپولی ساری و رم دی فرانچسکو نبازد. سال اول که میلان تیمی جوان و ارزان قیمت بود نتایج نسبتا خوبی را با مونتلا کسب کرد اما مونتلا در فصل نقل و انتقالات با پول چینیها آنقدر بلند پروازی کرد که نهایتا بالهایش سوخت و سقوط کرد به پایین. یا بالهای چینی و نامرغوب او موجب این سقوط شد، یا ناتوانی او در بازی گرفتن از ستاره¬های جدید تیم. اما به هر حال دوره مونتلا دوران پر افت و خیزی داشت که طرفداران را از دوره¬ای سیاه به اوج امیدواری رساند و در ادامه به ناامیدی محض کشاند. دوره¬ای شوکه کننده و شاید هم لازم.
- توضیحات
- بازدید: 421
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان