دوست های خرگوش

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. روزی روزگاری خرگوش مهربانی در جنگل بزرگی زندگی میکرد. او دوستان زیادی داشت و همیشه به انها افتخار میکرد و میگفت: شما بهترین دوست های من هستید و همین که دوست های خوبی مثل شما دارم، برای من کافی است. یک روز که مشغول بازی کردن با پروانه ها بود، سگ های وحشی به او حمله کردند و او از دست آنها فرار کرد.

 

دوست های خرگوش

خرگوش بسیار گیج شده بود و نمی دانست که باید چکار کند که گوزن را دید و به سمت او رفت و گفت: سگ های وحشی به من حمله کردند. لطفا به من کمک کن و با شاخهایت به سگ ها حمله کن ولی گوزن گفت: من الان خیلی کار دارم و وقت ندارم به توکمک کنم. خرگوش بسیار ناراحت شد و از انجا به سرعت رفت. خرگوش همان طور که از دست سگ های وحشی فرار میکرد، خرس که یکی دیگر از دوستانش بود را دید و از او کمک خواست ولی خرس گفت: من بسیار گرسنه و خسته هستم و نمی توانم بهت کمک کنم و الان باید دنبال غذا بگردم لطفا از میمون کمک بخواه.

 

دوست های خرگوش

خرگوش پیش میمون رفت و به او گفت: لطفا به من کمک کن و از بالای درخت، نارگیل به سمت سگ ها پرتاب کن ولی میمون هم برای او بهانه اورد و به او کمک نکرد. خرگوش پیش فیل و بز هم رفت ولی کسی به او کمک نکرد و خرگوش بسیار غمگین شد و کمی فکر کرد و تصمیم گرفت که گودالی را در زمین بکند و داخل آن پنهان بشود. سگ های وحشی که دنبال خرگوش بودند، نتوانستند او را پیدا کنند و از انجا رفتند. خرگوش با رفتن سگ ها، از گودال بیرون امد و با خودش گفت: خدا رو شکر که سگ ها من را پیدا نکردند. درسته که من دوست های زیادی دارم ولی باید برای زنده ماندن، خودم تلاش کنم و از دوستانم انتظار نداشته باشم. بچه های گلم خرگوش از این ماجرا یاد گرفت که بهتره در انتخاب دوست، بیشتر دقت کند و دوست واقعی کسی است که در لحظه های خوشی و شرایط سخت در کنارت باشد.

 

دوست های خرگوش

دوست های خرگوش

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

رستوران های مالزی

هتل برج های طلایی کیش

پله های اسپانیایی رم

ستون های سنگی روسیه

موزه بطری های شیشه ای پاتایا تایلند

برج های دوقلوی پتروناس کوالالامپور مالزی