ساخت تدریجی شهر (3)
در پایین ترین مرتبه، هر فرد مالك فضای خصوصی خود است و متناسب با نیاز خود مسؤول کمک به ایجاد الگوهای آنجاست. در مرتبه دوم، خانواده مالک زمین خود و فضای عمومی خانوادگی است؛ گروه های کار نیز همین طور. خانواده ها و گروه های کار متکفل همه الگوهای بزرگ تری هستند که برای فضای مشترک آنها لازم است. در مرتبه سوم، هر مجموعه از خانواده ها و گروه های کار، شخص حقوقی کاملا معینی است - گروهی با تعریف حقوقی صحیح - که مالک زمین خود است (یعنی زمینی که همه خانواده ها با هم از آن استفاده می کنند، اما مختص هیچ یک از آنها نیست) و متکفل همه الگوهایی است که در آنجا لازم است. و در مرتبه چهارم، محله، که متشکل از مجتمع هاست، شخص حقوقی معینی متشکل از گروه هاست که باز مالک زمینی است که میان اعضای آن مشاع است - یعنی خیابان های محلی، پارک های محلی، کودکستانها - اما مالک زمین های کوچک تر خود مجتمع ها نیست. محله، در مقام یک گروه، متكفل الگوها در زمین مشاع خود است.
در مرتبه بعد نیز جوامعی متشکل از محلات هست که باز تعریف صحيح و مبنای حقوقی مشخصی دارد و مالک زمین های مشاع خود - شامل خیابان های بزرگ تر، بناهای عمومی بزرگ - است، و باز متکفل همه الگوهایی است که برای خدمت به کل جامعه لازم است.
نهایتا در مرتبه شهر، باز شخص حقوقی ای هست که مالک زمین خود است، نه مثل مالکیت شهر امروزی که همه خیابانها و پارک ها را شامل می شود، بلکه فقط مالک چیزهایی است که همه اهالی شهر مشخصأ از آنها استفاده می کنند، یعنی بزرگ ترین عناصر شهری و فقط متكفل الگوهای بزرگ تری است که برای بزرگ ترین زمین مشترك لازم است. و برای آنکه الگوهای بزرگ تر اندک اندک و از تجمع فعالیت های خرد به وجود آیند، لازم است هر گروه متعهد باشد که در ایجاد الگوهای بزرگ تری که گروه بزرگ تر نیاز دارد به او کمک کند.
لذا وقتی کسی اتاق خود را می سازد، برای او محرک هایی ایجاد شده است که به ایجاد الگوهای بزرگ تر مربوط به خانواده یا کارگاهی که اتاقش در آن قرار گرفته کمک کند. در نتیجه الگوهای مکان مشترک در قلب خانه، اتاق خصوصی، سلسله مراتب محرمیت، لبه بنا، فضای باز مثبت، بال های روشنایی به تدریج شکل می گیرد.
وقتی که اعضای خانواده ای خانه شان را می سازند یا اصلاح می کنند، مجتمع برای آنان محرک های خاصی ایجاد می کند که آنان را درباره بهسازی محیط خود - در پیش و پس و کنار خانه شان - مسؤول می سازد؛ در نتیجه الگوهای مجتمع بناها، حوزههای رفت و آمد، حیاط نیمه پنهان، پارکینگ های رو باز کوچک، پارکینگ سایبان دار و خانواده ورودی ها به تدریج تحت مسئولیت مجتمع پدید می آید.
وقتی که هر مجتمع شکل کلی خود را اصلاح می کند یا می سازد، در برابر محله مسؤول است که الگوهای بزرگ تر را پدید آورد: مرز محله، دروازه اصلی، خیابان سبز، حوض ها و جویها، کودکستان، جاده کمربندی محلی، کارگاه خانگی، کار پراکنده و فضاهای پشتی ساکت. محله می تواند کمک مالی یا مشوق های دیگری را به فعالیت های خردی اختصاص دهد که در خدمت ایجاد این الگوهای بزرگ است.
جامعه بزرگ تر نیز می تواند به همین ترتیب کمک مالی و جواز را به محله هایی بدهد که به ایجاد الگوهایی بزرگ تر از الگوهای قبلی کمک می کنند: فضای سبز در دسترس، خیابان های موازی، تفرجگاه، خیابان بازار، اختلاط خرده فرهنگهای مرز هر خرده فرهنگ، کار پراکنده، محوطه های مذهبی، زمین مقدس، مراکز بهداشت. این بار نیز این الگوهای بزرگ تر، از تعاون داوطلبانه محلات پدید می آید. هسته های نامتعارف، حلقه های تراکم.
حتی بزرگ ترین مراتب، یعنی منطقه و شهر، هم می توانند محرک هایی فراهم آورند که این جوامع را به اصلاح و تنظیم ساختارهای درونی خود به نحوی ترغیب کند که به ظهور بزرگ ترین الگوها منجر گردد: شبکه حمل و نقل، جاده های کمربندی، انگشتان حومه شهر، سطوح حمل و نقل محلی، دره های کشاورزی، دسترس به آب، محوطه های مذهبی.
در چنین وضعی معلوم است که همه الگوها در همان مرتبه ای پدید می آیند که مورد نیاز است.
الگوهای کوچک را افراد به وجود می آورند و بارها تکرار می شوند. الگوهای بزرگ تر غیر مستقیم و با تکرار فزاینده و تدریجی الگوهای کوچک تر پدید می آیند. اما هیچ معلوم نیست که هر الگو دقیقا در کجا پدید می آید. معلوم هم نیست که هر الگو در هر مکان خاص دقیقا چه شکلی خواهد داشت. بسیار اندک زمانی جلوتر می توانیم شکل کلی الگوها را پیش بینی کنیم. اما تا الگو به حد بلوغ نرسد شكل دقيق و ابعاد دقیق و هویت آن را به تفصیل نمی دانیم؛ زیرا الگو خود را در مسیر رشد شکل می دهد، و تنها خود رشد است که می تواند آن را از لحاظ جزئيات محیط به درستی شکل دهد. ما از این لحاظ این مانند نظام طبیعی درخت بلوط است. شكل نهایی هر درخت بلوط پیش بینی ناپذیر است.
وقتی که درخت بلوط رشد می کند، هیچ نقشه ای و طرح جامعی در کار نیست که به شاخه های اصلی و فرعی بگوید کجا بروند. و به طور کلی می دانیم که درخت مورد نظر شکل کلی درختان بلوط را خواهد داشت، زیرا رشد آن تابع زبان الگوی درختان بلوط (یعنی رمز ژنتیک آن) است. اما جزئیات آن پیش بینی پذیر نیست، زیرا هر مرحله خرد رشد از تعامل این زبان با نیروها و اوضاع بیرونی - مانند باران، باد، آفتاب، شکل و جنس زمین، جای سایر درختان و بوته ها، ضخامت هر برگ در شاخه خود – شکل میگیرد.
شهری هم که «كل» است، باید همچون درخت بلوط پیش بینی ناپذیر باشد. جزئیات آن را نمی توان از پیش دانست. شاید بر مبنای زبان الگویی که مشترک است بدانیم که آن شهر چگونه شهری خواهد بود. اما طرح تفصیلی آن را نمی توان پیش بینی کرد و نمی توان آن را مقید ساخت که مطابق نقشهای رشد کند. باید پیش بینی ناپذیر باشد، چنان که فعالیت های ساختمانی انفرادی بتوانند خود را آزادانه با نیروهای موضعی ای که با آنها مواجه می شوند وفق دهند.
شاید مردمان شهر بدانند که قرار است خیابان پیاده رویی وجود داشته باشد، زیرا زبان الگویی هست که این را به آنان می گوید. اما تا این خیابان پیاده رو اصلی پدید نیامده نمی توانند جای دقیق آن را بدانند. خیابان بر اثر فعالیت های کوچکی در هر جا که فرصتی دست دهد ساخته خواهد شد. وقتی هم که ساخته شد، شکلش تا حدودی حاصل توالى اتفاقات میمونی است که به مردم اجازه داده است آن را در حین فعالیت های خصوصی تر خود بسازند. از هیچ راهی نمی توان پیش بینی کرد که این امر دقیقا در کجا رخ خواهد داد. این روند، درست مانند ظهور هر صورت دیگری از حیات، به تنهایی نظمی زنده می آفریند. این روند، روندی است که در آن فعالیت های کوچک افراد، تقریبا به تصادف، غربال و مهار می شوند، به طوری که آنچه افراد پدید می آورند، اگرچه از مجموعه ای پراکنده بر می آید، منضبط و بسامان است. این روند نظم پدید می آورد، اما نه به اجبار و با تحمیل آن بر عالم (از طريق طرح و نقشه و عناصر)، بلکه بدین سبب که روندی است که نظم را از محیط آن بیرون می کشد و فراهم آمدن آن را ممکن می سازد. ليكن از این طریق می توان نظمی به مراتب بیشتر از آنچه از فعالیتی تصنعی حاصل می آید فراهم آورد.
این نظم به مراتب پیچیده تر از هر نوع نظم دیگر است. نمی توان آن را با تصميم و اختیار به وجود آورد. نمی توان آن را طراحی کرد. ممکن نیست نقشه ای از پیش اندیشیده داشته باشد. این نظم، گواه حیات صدها و هزاران انسان است که زندگی های خود را می سازند و نیروهای درونی خود را آزاد می کنند و سرانجام «كل» پدید می آید.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان