نظرات سر الکس فرگوسن راجع عوامل موفقیت در فوتبال (2)
نظرات سر الکس فرگوسن راجع به عوامل موفقیت در فوتبال (2)
در آبردین سه تا بازیکن داشتم که حسابی روی مخ من بودند و میدانستم که با این سه نفر به زودی به مشکل برخواهم خورد. آنها سر جلسات تمرینی اصلا با دقت و با همه توان شرکت نمیکردند و انگار که چیزی را جدی نگرفته بودند. آنهار ا مجبور کردم که هر روز بعد از ظهر و تنهایی خودشان دوباره تمرین کنند و همچنین با دوری شان از تیم اصلی و نشستن بر روی نیمکت به آنها فهماندم که چقدر از دست آنها عصبانی هستم. آن سه نفر در شب های سه شنبه و چهارشنبه مجبور بودند برای بازی و تمرین به جاهای بسیار سرد آبردین بروند تا حسابی از سرما به خود بلرزند و در نهایت هم، اتفاق خوبی افتاد و تیم از دست این بازیکن های بی مسئولیت خلاص شد.
آن نظم و ترتیبی که از چندین سال پیش در فوتبال و تیم های فوتبالی ذاتی شده است به این دلیل مشخص که تیم ها و مجموعه های ورزشی خیلی سخت، تن به تحول و دگرگونی میدهند. سخت میتوان باور کرد که تعویض شدن بازیکنان، از نیمه دهه شصت و یا هفتاد میلادی به بعد پذیرفتی شد و از نظر قانونی با آن کنار آمدند. وقتی که حسابی کودک بودم و به سختی میتوانستم از واقعیت فوتبالی اطرافم سر در بیاورم، خیلی کم میدیدم که در طول یک فصل از بازیهای فوتبال، ترکیب یک تیم فوتبالی دستخوش تغییری شود و اکنون نیز میتوانم تمام بازیکنان و ترکیب ثابت تیم هایی را که میشناختم نام ببرم. چرا که آنها خیلی کم پیش می آمد که تعویض شوند و اکثرا در تیم بصورت فیکس بازی می کردند مگر اینکه مصدومیت خاصی مانع بازی کردن آنها میشد.
زمانی که خیلی جوان تر بودم، گاهی اوقات در نظم و انضباط تیمی بسیار سخت گیر میشدم و دست به اعمالی هم میزدم که بعدتر می فهمیدم آن کار دیگر افراط بوده و چیزی جز پشیمانی برایم نداشت. برای مثال، بعد از این که با گلاسکو در سال 1982 با جام قهرمانان از کشور سوئد به خانه هایمان برگشتیم تا ورزشگاه خانگی تیم گلاسکو، یک راه پیمایی تشکیل دادیم و میخواستیم که این کارناوال بصورت یک جشن پر هیاهو در شهر راه بیفتد. تمام علاقمندان و دوستداران تیم ما میخواستند جام را در دست بازیکن محبوب خودشان ببینند و مارک مک، مهاجم تیم من خیلی دوست داشت که با دستهای خودش جام را بالا برده و به هواداران تیم نشان بدهد اما من اعتقاد داشتم در آن لحظه که این حرکت نوعی از خودنمایی است که میخواهد خودش را به بقیه نشان بدهد. به سمت او حرکت کردم و با تندی بهش اخطار دادم که او حق انجام چنین کاری را ندارد.
مادر او روز بعد به سراغم آمد و با من صحبت کرد و من حسابی از رفتار دیشب خودم شرمگین شدم. صبح فردا به آن بازیکن زنگ زدم و از وی معذرت خواستم. حتی او را دعوت کردم که به همراه من به بندر رفته و دوتایی جام خودمان را به مردم شهر نشان بدهیم. اصلا خوش نداشتم چنین اتفاقاتی موجب شود که بازیکنان از من دور شده و یا دلزده شوند.
در تمام روزهایی که مشغول کار در تیم بودم، هیچ چیز به اندازه نظم و دیسیپلین برایم مهم و اساسی نبود. قبل از این که دعوت منچستر یونایتد را قبول کنم و برای ادامه مسیر کاری خودم به آنجا بروم، طی یک صحبت با شخصی بنام ادواردز به من تذکر داد که بعضی از بازیکنان این تیم در نوشیدن بسیار افراطی هستند. او در نهایت به من گفت که دلیل علاقه منچستر یونایتد به من همین سخت گیری و تمرکزم بر نظم است و آنها از من می خواستند که با ورودم به این تیم، قبل از هر چیزی نظم و دیسیپلین را به بازیکنان تزریق کنم.
زمانیکه پا به درون تیم منچستر یونایتد گذاشتم، فهمیدم که در این تیم خیلی چیزها از اهمیت کافی برخوردار نیستند و بسیاری از بازیکنان به چیزهایی اهمیت بیشتری میدهند که حسابی باعث سر درد من میشد. مثلا لباسهای بازیکنان زمانیکه به مسابقه میرفتند. آنها لباسهایی را بر تن میکردند که حامی مالی تیم به آنها داده بود. اولین کار من در تیم این بود که درخواست کردم بازیکن ها باید با لباس رسمی و کراوات سفر کنند. ما چند اسپانسر داشتیم و هر کدام از بازیکنان دوست داشت لباسی را بپوشد که مارک یکی از آنها روی لباس بود.
در سال 2000 زمانی که بارتز، دروازه بان فرانسوی را از تیم موناکو گرفتیم، مجبور بود تا جایی که میتواند تلاش کند و خودش را با ما وفق دهد و مطمئنا ما مجبور نبودیم که خودمان را با او وفق دهیم.
هنگام رفتن به مسابقات او در ماشین حمل بازیکنان که اتوبوس نسبتا بزرگی هم بود لباس عوض میکرد. اریک کانتونا، کسی که همواره یکی از بهترین های منچستر یونایتد بود، یک بار قوانین من را درباره پوشیدن لباس زیر پا گذاشت. وقتی که در سالنی قرار داشتیم و هواداران برای استقبال از ما آمده بودند، ژاکتی جیر به تن کرده بود که اطرافش کمی بلند بود و پشت آن یک عکس عجیب غریب قرمز رنگ قرار داشت. کاری با او کردم که روز بعد برایم قسم خورد که چون فکر میکرده این موقعیتی غیر رسمی است میتواند این لباس را بپوشد و طوری با تمام وجود قسم خورد که من باور کردم و یا اینکه دوست داشتم باور کنم که او راست میگوید.
بازیکن ها همواره با رفتار و اعمال خود باعث میشوند که سرمربی بهانه ای در دست داشته باشد تا به آنها اخطار بدهد. مربی نیز در مقابل، قرار نیست هرلحظه با سوت خود به آنها اخطار داده و بلیط خود را بسوزاند. هوش و خلاقیت سرمربی در این است که فرصت مناسب را بشناسد و بداند که چه زمانی باید با اخطار دادن باعث جلب توجه بیشتر بازیکنان خود شود.
لازم نیست آنها را هر روز مجازات کنید که پیغام و حرف شما را بفهمند. من اعتقاد دارم که مثلا جریمه و تنبیه بازیکنان برای دیر رسیدن به زمین تمرین دلیل خوبی نبود. در منچستر یونایتد باشگاه اندکی دور بود و اگر در زمستان هم برف میبارید، بازیکنان در دیر رسیدن خود به زمین واقعا مقصر نبودند و من هم این را درک میکردم.
- توضیحات
- بازدید: 466
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان