چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)


مهم ترین تفاوت سینما و ادبیات را تصویری بودن سینما دانسته اند. در حالی که ادبیات به طور عمده متکی بر واژگان است، اما در نگاهی کلی حتی کارگردانان هم ابتدا تصویری ذهنی از فیلم می بینند، سپس آن را تجسم می بخشند؛ چیزی که به نوعی در ادبیات هم وجود دارد. حتی پیش از اختراع سینما هم تصویر ذهنی وجود داشته است. بدین ترتیب، هر دو در ریشه یکی هستند. جوزف کنراد در مقدمه یکی از کتاب هایش (۱۸۷۹) به این نکته اشاره می کند: «هدف من پیش از هر چیزی واداشتن خواننده به «دیدن» است. این ویژگی نزدیکی بسیاری میان سینما و ادبیات ایجاد می کند. اقتباس تا حد زیادی «نقد» هم هست و اشتراک فراوانی با نظریه تفسیر دارد. در اقتباس ما همواره با برداشتی از یک متن اولیه روبه رو هستیم؛ در واقع نزدیک کردن اثر به افق معنایی امروز و در عین حال نوعی مکالمه با افق معنایی اولیه یا دیروز است که بدین وسیله، ادراک آن بار دیگر توجیه می شود؛ کاری که نقد هم به نوعی انجام می دهد. با این نگاه اگر اقتباس به مفهوم جمع آوری مصالح و ایده و فرم اولیه از مواد دیگر باشد، در همه هنرها همواره با نقد یا اقتباس روبه رو هستیم. ما وقتی نظرمان را درباره «دیگری» یا اثری می گوییم، در واقع بار دیگر آن را با نظر خود بازخوانی و اقتباس می کنیم.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)
جفری واگنر از نخستین مفسرانی است که سه نوع اقتباس را مورد شناسایی قرار داده است:
١. جابه جایی: اثری مستقیما با وفاداری کامل به پرده سینما می رود. در اینجا ما با نوعی تبدیل مواد مواجهیم. اثری با کمترین دخل و تصرف به رسانه ای دیگر تبدیل و کوشش میشود با مواد و مصالح دیگر بازسازی شود.
۲. تفسير: جایی که نسخه اصل دستمایه قرار می گیرد و خودآگاه یا ناخودآگاه از جهاتی تغییر می کند.
٣. قياس: وقتی فیلم، رویداد و ماجرای اثری را از نظر بیانی دستکاری میکند جلو می برد با زمینه اصل آن را تغییر می دهد. قیاس، چیزی بیش از تغییر صحنه با پایان بندی است، بلکه کل داستان تغییر می کند تا آن جا که فقط اندکی از اثر اوليه باقی می ماند و قابل ردیابی و تشخیص است. این همان چیزی است که با مفهوم "قطع کردن" در اقتباس از آن نام برده می شود؛ یعنی قطع شدن از اثر اولیه و با پشتوانه آن اثری تازه آفریدن.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)
از منظری دیگر با دو نظریه نگاه در آثار هنری روبه رو هستیم که به اقتباس هم راه می یابند: ابتدا آثاری که با نوعی تعصب و ابرام به جداسازی و مرزبندی میان هنرها معتقدند و سعی در استقلال هنرها از هم دارند و از پس همه پیشرفت ها و كشف ها به دنبال آن عنصر و نشانه مستقل در آن رشته هنری می گردند که همواره آن را از دیگر زنان هنرها متمایز و ویژه می کند. فرضا با اختراع سینما و رایانه، نقش و کارکرد هنری عکاسی، و نقاشی و تئاتر کمرنگ شد و حتی موجودیت آنها تا اندازهای زیر سؤال رفت، اما باز با با تکیه بر مصالح خاص، و ایجاد سبک های هنری و فکری جدید به بازخوانی و تعریف مجددی از خود دست یافتند و به حیات خود نیز ادامه دادند؛ با دوری از بازنمایی و تقلید به واقعیت و اندیشیدن به هسته آزاد هنری خود.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)
دوم، نظریه ای که بر بی مرزشدن هنرها همچون بی مرزی جغرافیایی و انسانی و می اندیشد. در این نظر سینما، عکاسی، تئاتر، مجسمه سازی، معماری و نقاشی در هم می آمیزند و با نوعی multimedia و هنر مفهومی روبه رو هستیم که می کوشد از مصالح همه هنرها و حتی حضور تماشاگر و مخاطب در اثر خود سود جوید و به نوعی مشارکت جمعی/ آیینی و یکی شدن برسد. در این نظریه، اقتباس نه تنها پنهان نمی شود، که آشکارا به آن اشاره هم می شود. مفهومی که ریشه های خود را از مفهوم بینامتنیت و کارناوال اندیشه های باختین می گیرد. در این مفهوم هنرها اصلا از یکدیگر تغذیه می کنند و در هم ریشه دارند و بینامتن حرکت می کنند و متن خالص و بدون تأثیر اصلا وجود ندارد. در نظریه ترکیب، هنرهای شرقی و غربی و افکار جدید و قدیم با تکنیک هنرهای مختلف به نوعی همجواری و ترکیب می رسند و یکدیگر را تکمیل می کنند.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)
از این دو نگاه در قلمرو سینما و ادبیات هم قابل تطبيق است؛ یعنی نظری که قائل به جداسازی و استقلال آن دو است و نظری که به ترکیب و یکی شدن آنها می اندیشد.
خواه ناخواه، سینما از همان آغاز پیدایش خود به منبع و پشتوانه داستانی و نمایشی پر بار پشت سرش چشم دوخته است. گریفیت با طراحی و خلق فضای داستانی چارلز دیکنز و آوردن شیوه های روایی او همچون روایت هم زمان و موازی، گام بزرگی در خلق فضای داستانی سینمایی پیمود. همچون همه هنرها با کشف سینما، بار بازنمایی و توصیف و ثبت و ترسیم جغرافیا و مکان و واقعیت از دوش ادبیات برداشته شد و ادبیات به مصالح زیباشناسی اصیل و غیر قابل تقلید خود نزدیک تر گردید. هر چند توانست از سویی نیز از دستاوردهای هنرهای جدید و نوین از جمله سینما در خلق فضایی بکر و تأثیرگذارتر سود جوید.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)

از جمله آنها روایت های همینگوی را در ادبیات، روایت سینمایی قلمداد کرده اند و آن اتخاذ زاویه دید بی طرف، خنثی و سرد در داستان است که راوی تنها شاهد و ناظر ماجراست و قادر نیست به درون شخصيتها نقب بزند، پس روایتش فقط در حد نشان دادن کردار و گفتار شخصیت ها باقی خواهد ماند و در نتیجه روایت به کار دوربین سینمایی که روایتی صرفا عینی عرضه می کند، شبیه خواهد شد. اینجا به یکی از عناصر بسیار مهم و مشترک در اقتباس در میان سینما و ادبیات می رسیم و آن بحث «روایت» است که در اینجا به خصوص سینما خود را وامدار ادبیات روایی می یابد. روایت اساسا زبانی جهانی و فراگیر دارد. رویکرد سینما به روایت های بدیع و نو، به كل سر چشمهای ادبی دارد.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (1)

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

مالزی در یک نگاه

رفت و آمد در مالزی

تعطیلات در مالزی

مسجد ایرانیان در هند

سیکاندرا در هندوستان

ارگ آگرا در هند