چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)


به قول رولان بارت روایت در ذات خود فراتاریخی، فرافرهنگی و جهانی است که زبان ادبیات را هم جهانی می کند. فیلمها شاید در ظاهر تصویری، کلامی و بصری باشند که خود زبانی جهانی است، اما در بحث روایت است که نفوذ قابل فهم و غیر قابل انکاری می یابند. سینمای غرب اساسا پایه خود را بر اساس تجربه فرهنگی - ادبی خود می چیند. دادلی اندرو در این باره می گوید:
"اما با همه تفاوت ها می توان این گونه استنتاج کرد که سینما و ادبیات با وجود تفاوت های ماهوی موجود بين مصالح خود (حروف، كلمات، واژه ها و جملات اند ، در ادبیات، نور، سایه های طبیعی یا مصنوعی، اشکال، اصوات تشخیص ناپذیر، از اعمال نمایشی، کادربندی، برش و تدوین و موسیقی و ... در سینما) می توانند و قادر هستند در حد خود و در سطح بالایی، صحنه ها و داستانهایی پدید آورند که حقیقتا در یک حد و اندازه جذاب و تأثیر گذارند."

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)
کیت کوهن در کتاب فیلم و داستان بر این نکته تأکید دارد که ادبیات و سینما هر دو محکوم به دلالت های ضمنی اند، یعنی با چند معنایی در ذهن مخاطب روبه رو هستند، این مسئله به خصوص درباره کاربرد داستانی آنها صدق می کند که در هر آن، هر دالی به یک مدلول منتهی می شود، اما در عین حال موجب واکنشی زنجیره ای از روابطی دیگر نیز می گردد که البته شرح و تفصيل دنیای داستانی آن در ذهن مخاطب انجام می شود. او نتیجه می گیرد داستان سرایی و روایت معتبر ترین رابطه میان سینما و زمان و فراگیر ترین قابلیت زبان های کلامی و بصری است. هم در رمان و هم در سینما مخاطب گروه هایی از نشانه ها را چه ادبی و چه تصویری به طور متوالی در طول زمان ادراک می کند و این توالی مدام، ساختاری در حال گسترش در ذهن پدید می آورد که کلیتی داستانی که هرگز به طور کامل در هیچ گروه واحدی حضور پیدا نمی کند، می سازد. واحدهای روایی و آنچه روایت مینامیم، معمولا شامل وقایع، انگیزه ها، شخصیت ها، پیامدهای زمینه سازی، زاویه دید، صور خيال و ... می شود که در سینما و ادبیات داستانی یکسان هستند و مشابهت مصالح و انطباق و گفت و گویی روایی ایجاد می کنند.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)
در مسیر یافتن و پیمودن خط روایی در ادبیات سخن سامرست موآم قابل وجه است که می گوید: «حوادث و ماجراهای رمان اغلب به این احتیاج دارند که با فاصله ای، از زمان از همدیگر جدا شوند که به آن «پل های داستانی» می گوییم. نویسنده همواره مجبور است مقداری فاصله داستانی را وارد داستان کند و به اصطلاح ایجاد تنفس نماید.
از این رو، او از خواننده امروز می خواهد برای پیمودن خط روایی و زمانی آن، مقداری از این پل های داستانی را به شیوه خود بردارد و حذف کند. پلهای داستانی تمام آن توصیفها و شاخ و برگها و بازی واژگانی است که به هر حال در ادبیات نهفته است. هر چند امروزه نویسندگان خود به گونه ای می نویسند - شاید تحت تأثير مخاطبان امروز که نیازی به این پل های داستانی نیست، اما واسطه واژگان به هر حال و به طور ناگزیر باقی می ماند.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)
لئون تولستوی در مواجهه با سینما به همین خصیصه سینما و رهایی آن از بندهای ناخواسته ادبیات اشاره می کند.
این تعویض سریع صحنه و مکان و این معجون احساسات و تجربه ها، خیلی مفیدتر از آن نثر سنگین و کش داری است که ما نویسندگان به آن عادت کرده ایم. به زندگی نزدیک تر است، چرا که در زندگی گذر از یک صحنه به صحنه ای دیگر به سرعت جریان می یابد و عواطف و احساسات روح به مثابه طوفانی سریع می گذرد. سینما راز این حرکت را یافته است. او اشاره می کند چگونه وقتی می خواسته یک نمایشنامه یا رمان بنویسد با چه جان کندنی از یک صحنه به صحنه دیگر وارد می شده و خود را در ظرف مکان و زمان و توصیف اسير می دیده است.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)
درست به همین دلیل، حرکت در سینما با حرکت زندگی در چشم انسان همسو و برابر است و این آن کشف بزرگ سینماست که توهم زنده بودن و پیوند ناگسستنی با جان مخاطب ایجاد می کند. شاید، به همین دلیل منتقدان گفته اند ادبیات زبان دنیای مردگان است. به واسطه واژگان و نشانه های سرد و خشی و بی روح حروف سربی که خود به مثابه ابژهای ساکن بیش نیست و فقط در ذهن مخاطب و ترکیب شدن با روح و صدای درون اوست که تازه جان می گیرد و به اوج می رسد، می توان گفت ادبیات صدایی است منفرد که از خلوت مردگان بر می آید تا با روح جمع و زندگان محشور شود و زندگی یابد. اما سینما هنری جمعی است و با ویژگی حرکت در آن با زندگی نزدیکی بیشتری دارد، حتی آن هنگام که تصاویر ثابت و فیکس با تاریک شده اند، اما صدای حرکت تصاویر در ذهن و نبض مخاطب به گوش می رسد.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)

بدین معنا باید گفت نویسنده و مؤلف در خوانده شدن، خود در این چرخه نوشته می شود و خواننده و مخاطب، خود خالق جهان اثر می شود. با حضور و خواندن اوست که نویسنده و خالق اثر، معنا و حضوری تازه می یابد و حتی زنده می شود. توصیف یکی از مباحثی است که همواره محل تفاوت و جداسازی میان ادبیات و سینما قلمداد شده است؛ مبحثی که بحث واژگان و نحو در آن مرکز ثقل قرار می گیرد. ویرجینیا وولف در این باره سخنی به یاد ماندنی دارد:
"حتی ساده ترین تصاویر و جملاتی مانند عشق مانند یک گل سرخ است که در ماه ژوئن و روییده نیز برای ما خیال گرم و نرم داشتن و درخشش گل های سرخ و نارنجی گلبرگ¬ها که هوس و تأمل یک عشق را به یاد می آورد زنده می کند. سینما باید از تمام این چیزها که فقط در حيطة لغات و واژه ها می گنجد دوری کند."

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (2)

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

مالزی در یک نگاه

رفت و آمد در مالزی

تعطیلات در مالزی

مسجد ایرانیان در هند

سیکاندرا در هندوستان

ارگ آگرا در هند