چاپ

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)


می توان در کاربرد نثر و لحن ریز پردازانه و پر حوصله و بدون نقطه و علائم سجاوندی چون بخش آخر رمان اولیس جیمز جویس یا رمان جاده فلاندر کلود سیمون با بخش دوم تک گویی درونی رمان خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و و معادلی با شیوه حرکت پیوسته و بدون قطع دوربین در پلان سکانس های سینمایی یافت که زمان رویداد را با زمان گفتمانی روایت یکی می کند. همان طور که می توان میان ضرب تند نثر و جملات و واژگان یک یا چند هجایی و القاء صحنه های پر تحرک معادلی در تدوین سینمایی فیلم ها یافت و تک تک علائم سجاوندی نظیر نقطه، ويرگول و ... را با نشانه های تدوین چون کات، برش، فيدو دیزالو و ... برابر کرد. گاه با نسبت معکوس روایت یا موضوع رو به رو می شویم؛ یعنی ضرب پرشتاب و سریع نثر در خدمت بیانی سرد، پوچ و بی معنا قرار می گیرد، چون آنچه و در برخی از داستان های صادق چویک شاهد هستیم.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)

عمده ترین کاربرد سینما در روایت پردازی ادبی، استفاده از روایت اول شخص منقول یا مکتوب یا حديث نفس است. حدیث نفس از دیرباز در نمایشنامه نویسی شیوه ای مرسوم بوده و در آن هر چند شخصیت با خود سخن می گوید، اما فرض بر این است که مخاطب با مخاطبی حضور دارد، در مقابل گفت و گوی درونی که حديث ذهنی زندگی درونی فرد برای خود است و به ظاهر شنونده ای ندارد. منتقدان بر آن اند که روایت اول به صورت خالص در سینما نمی تواند وجود داشته باشد، به دلیل اینکه ، شخص به صورت خالص در سینما نمی توان وابسته به دوربین است و دوربین نمی تواند ذهنی باشد. با همه اینها شیوة در حال روایت گذشته، با نامه، دفترچه خاطرات مرور گذشته و ... با تمهيد صدا و گفتار شخص بر روی تصاویر – هرجا که دوربین ناتوان از نشان دادن با توضيح مسائل است، صدای شخص به کمک می آید - روشی رایج و پذیرفته شده در روایت سینمایی است. گاه این تمهید پیچیدگی های خاص خود را دارد و آن هنگامی است که جایگاه مخاطب در حوزه اطلاعات فیلم جلوتر یا عقب تر از راوی قرار می گیرد و راوی به اصطلاح غیر قابل اعتماد یا مشکوک می شود و ما با صدای ذهن معذب یا خیانت کار که در حال توجيه وقایع است، روبه رو می شویم. ممکن است راوی اصلا مرده باشد و حتی خود نیز نداند و تماشاگر را به تردید درباره حقیقت وقایع وادارد.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)
راوی اول شخص ممكن است نقش فعال و اصلی در ماجرا داشته باشد یا فرعی باشد. شکل های روایی اول شخص می تواند شامل مأمور مخفی، خبرچین، گزارش خبرنگار، نامه، وصیت نامه، خاطرات منقول یا مکتوب، کتاب، با پیرنگ: وجدان معذب، اعتراف به خود با دیگران، درد دل، ندبه و طلب آمرزش و ... باشد. داستان زخم شمشیر نوشته بورخس نقل خیانت مردی سر میز در یک کافه است، اما اندک اندک از نوع لحن و توجیه و خط داستانی او متوجه می شویم که خیانتکار خود راوی بوده و ما با روایت یک ذهن معذب و ریاکار روبه رو بوده ایم. رمان دراکولای برام استوکر احساس وحشت و ترس را تماما با شیوه فاصله گذارانه و با واسطه دفترچه خاطرات، نامه نگاری و بریده های روزنامه القاء می کند که فضایی رمز آمیز و رعب آور می سازد. راوی داستان «بوف کور» برای سایه اش می نویسد و ... به شیوه روایت جریان سیال ذهن که اولین بار توسط «ویلیام جیمز» به کار برده شد، به لایه های ناخودآگاه سیال ذهن نزدیک می شود.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)

در چنین حالتی چنین فرض می شود که ذهن شخصیتی، ماجرایی در گذشته خود را با تأثیرات حسی و روحی، در لایه پیشگفتاری و گفتاری ذهن، بدون دخالت نویسنده و به طور خودبه خودی به نوا می آورد. به نظر ویلیام جیمز که براساس اندیشه های برگسون و آرای فروید شکل گرفته، افکار و احساسات، بیرون از دایره آگاهی اولیه به حرکت در می آیند و به صورت زنجیره و پی در پی بر انسان ظاهر نمی شوند، بلکه شکلی سیال و نامنظم دارند. ذهن در این حالت نباید با عقل و نظم و هوش و آگاهی، همراه باشد، بلکه به لایه هایی وارد می شود که به سطوح ارتباطی نمی رسند و متضمن ارتباط با کسی نیستند، بلکه نوعی واگویی برای خود محسوب می شوند. در این میان خواننده با مخاطب باید با تکیه بر هوش و درایت خود در متن، حضوری فعال بیابد و اطلاعات لازم را از میان این فرایند بازسازی کند.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)

شاید معادل این شیوه را در سینما بتوان در فیلم های آندری تارکوفسکی به خصوص فیلم «آینه» بافت یا به نوعی در فیلم «آنی هال» وودی آلن و برخی فیلم های اینگمار برگمن و ... . شیوه چرخش زاویه دید در خلال روایت، که به یک واقعه از دید و زوایای شخصیت های مختلف می نگرد، شیوه ای تا اندازه ای پلیسی و جنایی است برای ارتباط و پر کردن قطعه قطعه وقایع و رسیدن به یک کل با یافتن خط دستکاری شده در بیان ماجرا که همان یافتن مجرم است. اما این شیوه در سینمای مدرن به بیان نسبی بودن حقیقت و واقعیت می انجامد. فيلم «راشومون» کوروساوا و «همشهری کین» اورسن ولز و ... از این دسته اند.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)
اما شيوة مرسوم «رود - رمان» که بنا به فصل های مختلف رمان، چند شخصیت در زمان و مکان مختلف و نامرتبط اندک اندک به هم مرتبط می شوند و ماجرای واحدی را می سازند، شیوه ای است که امروز در سینما جایگاه ویژه ای یافته است، در حالی که شیوه کلاسیک در رمان نویسی شیوه ای طولانی و چند جلدی است. رمان های جنگ و صلح تولستوی و برادران کارامازوف داستایوفسکی از نمونه های معروف این شیوه هستند. در سینمای امروز فیلم «ترافیک» سودربرگ و "۲۱ گرم" گونزالس و فیلم «دونده ماراتن» جان شله زینگر و بدین شیوه روایت می شوند. شيوة روایت "ارجاع به خود" نیز از شیوه های مرسوم ادبی است که در سینما هم نمود یافته است. اشاره به متن بودن اثر و مؤلف را وارد ماجرا ساختن و ... در موج و سینمای فرانسه رواج کاملی یافت که ریشه دیگر آن در شبوه فاصله گذارانه نمایش های شرق و تئاتری برشت و پیرانولو نهفته است. در رمان های بارهستی میلان کوندرا، سلاخ خانه شماره ۵ کورت و نه گات، اگر شبی از شب های زمستان مسافری ایتالو کالوینو و ... و بسیاری از رمان ها و داستان های پست مدرن می توان این شیوه را سراغ گرفت.

چگونگی حضور ادبیات در ساختار سینما (5)

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
بازدید: 330
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال