چاپ

گتسبی بزرگ 

گتسبی بزرگ

گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتز جرالد در بین بهترین رمان های قرن بیستم قرار دارد. زبان ادبی این کتاب نظر منتقدان و خوانندگان عام را بسیار به خود جلب کرده است، قلم نویسنده در عین سادگی بسیار ادبی و خاص است، فیتز جرالد در این کتاب از سمبل ها و نمادهای فراوانی نیز بهره جسته است که زیبایی کتاب را دو چندان می کند.
داستان کتاب گتسبی بزرگ
داستان این کتاب درباره یک مرد جوان است که دارای ثروت فراوان و ناتمام است، او یک زندگی سرشار از خوشی دارد و تمامی لحظاتش را در جشن ها و مهمانی های با شکوه یه خوشگذرانی می پردازد. براب همه مردم سوال است که او اینهمه ثروت را چگونه و از کجا به دست آورده است؟ شایعاتی نیز وجود دارد که گتسبی از یک خانواده فقیر بوده و عاشق دختری به نام دی زی می شود که از یک خانواده پولدار است، او به سربازی می رود و مجبور می شود از دی زی دور شود تا اینکه خبر ازدواج او را می شنود.گتسبی با تمام دارایی و ثروتی و شهرتی که دارد نمی تواند عشق قدیمی اش را فراموش کند و همیشه چشمش به دنبال دی زی است؛ اما اکنون دی زی بعد از سالها در شهر اوست و اتفاقاتی رخ می دهد...

گتسبی بزرگ
جملاتی از متن کتاب گتسبی بزرگ
گفتم: ” اگه من جای شما بودم، توقعاتم را از او بالا نمی بردم. گذشته رو نمی شه تکرار کرد.” با ناباوری فریاد کشید که ” نمی شه تکرار کرد؟ البته که می شه! ” مثل دیوانه ها به اطراف خود نگریست، گویی گذشته در سایه خانه اش، همین دَمِ دست او، پنهان بود. ” همه چیزها رو عیناً همان جور که قبلاً بودن درست می کنم.” و به نشان تصمیم خود سرش را تکان داد. ” دی زی می بینه. ” مقدار زیادی درباره گذشته صحبت کرد و من به این نتیجه رسیدم که می خواهد چیز از دست رفته ای را، مثلا یک جور تصوری از خودش را که در کار عشق ورزی با دی زی گذاشته بود، دوباره به چنگ آورد. از آن تاریخ به بعد، زندگی اش مغشوش و بی نظم شده بود، اما اگر ممکن می شد به مبدایی در گذشته برگردد و از آنجا راه را آهسته دوباره بپیماید، شاید می توانست معمای مجهول گمشده را حل کند.

گتسبی بزرگ
نمی تونم برات بگم وقتی فهمیدم دوستش دارم چقدر تعجب کردم. حتی مدتی امیدوار بودم ولم کنه، ولی این کار رو نکرد. چون اونم منو دوست داشت. فکر می کرد من خیلی چیز سرم می شه برای این که چیزهایی که من می دونستم با چیزهایی که اون می دونست تفاوت داشت… بله این وضع من بود، از نقشه هام دور افتاده بودم و هر دقیقه در این عشق فروتر و فروتر می رفتم، و یک دفعه متوجه شدم که هیچ چیز دیگری برام اهمیت نداره. وقتی صحبت کردن درباره کارهایی که آدم می خواد بکنه لذت بیشتری داره، پس فایده خود اون کارهای بزرگ چیه؟

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
بازدید: 485
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال