بررسی خشم و خشونت در سینمای ایران (3)
بررسی خشم و خشونت در سینمای ایران (3)
به تدریج پذیرفتیم فاصله میان آدم های خوب و آدم های بد وجود ندارد و هر آدم خوب روی پرده موجود لاقیدی است که درد و محنت دیگران را نمی فهمد و هر آدمی بالقوه می تواند یک شهروند عادی مثل تماشاگر باشد. به همین دلیل، بسیاری از فیلم ها با نمایش آزاد شدن مرد از زندان شروع می شد و او را در زندان بزرگ تری که همان جامعه بود نشان میداد. مرد جوان (بهروز وثوقی) در فرار از تله ساخته جلال مقدم، پس از آزادی از زندان دریافت محبوبش به اجبار همسر مرد دیگری شده است. تقلای او برای تصاحب این زن به سرقتی انجامید و او بار دیگر در برابر قانون قرار گرفت. مرگ او در صحنه نهایی با شلیک گلوله طپانچه طبیعی ترین سرنوشتی بود که انتظارش را می کشید.
سینمای ایران تا این زمان هرگز به شخصیت های منفی اعتنایی نکرده بود، (معروف ترین بازیگر منفی محسن آراسته با سر طاس و سبیل پرپشت بود که با شمایل و حرکات مشابه بازیگران عصر صامت یک کاریکاتور صرف بود) اما در دوران تلخ اندیشی های دهه پنجاه، بازیگران نقش های دومی که در فاصله شخصیت منفی و مثبت سرگردان بودند، پرشمار شدند. کسانی مثل بهمن مفید، حسین گیل، بهرام وطن پرست، یدالله شیر اندامی، محمد تجدد، جلال پیشواییان و غلامرضا سرکوب از جمله اینها بودند.. مهم شدن شخصیت منفی، معمولا در قالب مرد متجاوز، مثل پیشواییان و سرکوب، زاییده قصه های دو بعدی بود. بیش و کم در اکثر فیلم های این دوران مردی سیاه کارتر از ضد قهرمان هم وجود داشت تا سلسله مراتب بد و بدتر را قوام بخشد. بنابراین گاهی می پرسیدیم آیا روزی دوباره آدم خوب ها را بر پرده خواهیم دید؟
امروز که فیلم های نوآر ایرانی را مرور می کنیم بهتر در می یابیم که آن قاب های سیاه و سفید، بازی های تاثیر گذار، فیلمبرداری عجولانه و تدوین های شلخته تا چه حد در نمایش دادن آتش زیر خاکستر موفق بود و چقدر خواب زده ها را تکان می داد. محیط زندگی آنها استعاره قواعد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود که فرو می ریخت. مفهوم آن فروریختگی در سال های بعد عینیت یافت. پایان های پرخاشگرانه آن فیلم ها همیشه و همه جا نهیب می زد: نبرد هنوز تمام نشده است!
در دل آتش زیر خاکستر و پایان های پرخاشگرانه نوعی بی اعتنایی نظام به دستگاه قضایی حکومت نیز موج می زد. برگزاری دادگاه های نظامی که از دهه سی تقویت شده بود، در دهه پنجاه به اوج خود رسید. گاهی احکام دادگاه های نظامی در نشریات چاپ می شد ولی کسی اطلاع روشنی از جریان از جریان این دادگاه ها بدست نمی آورد. سخنگوی ساواک در زمستان سال 1351 اعلام کرد صد و بیست نفر که در عراق و آلمان شرقی تعلیمات ویژه دیده اند و به قصد خرابکاری، جاسوسی و براندازی حکومت به ایران آمده اند، دستگیری در دادگاه های نظامی محاکمه شده اند. از نیمه این دهه، مساله دادگاه های نظامی قوت گرفت و در تابستان 1356 اعلام شد این دادگاه ها علنی خواهد بود. اما سه ماه بعد آیت الله طالقانی در یک دادگاه نظامی غیر علنی محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد و خبر آن هم در نشریات به چاپ نرسید.
در حقیقت هر بار در دهه پنجاه واژه امنیت به گوش می رسید، تصویر ناروشنی از ساواک هم در ذهن متبادر می شد. واژه ساواک همه جا تکرار شد و تماشاگر تلویزیون به تماشای برنامه های مامور امنیتی خو می گرفتند. دیگر حضور ساواک در مراکز آموزشی و علمی و فعالیت های هنری کسی را حیرت زده نمی کرد. سازمان عفو بین المللی در سال 1354 از ایران به عنوان کشوری که بیش از هر جایی حقوق بشر را نقض کرده است، یاد کرد و سال بعد تعداد زندانیان سیاسی را حدود بیست و پنج تا هزار نفر اعلام کرد. حکومت ایران در واکنش تندی این تعداد را حدود سه هزار نفر و اکثرا آنها را مارکسیست تروریست خواند و سینمای ایران، به این وادی غریب پا می گذاشت.
باگسترش دامنه انتقام جویی فیلم های ایرانی، جنبه های سیاسی آنها عیان تر شد. هر یک از شخصیت ها نماینده یک قشر اجتماعی شدند و با تحلیل های ساده و پرسش و پاسخ های آسان راه حل های روشنی را پیش پای تماشاگر گذاشتند. اسلحه ات را بردار و مبارزه کن. با کشاندن حیطه واکنش مرد عاصی از شهر به مناطق روستایی حیطه اعتراض و مبارزه گسترش یافت و تلویحا ملتی را نشانه رفت. معمولا با مرد روستایی ساده و مظلومی رو به رو بودیم که حریم خانواده اش را می شکست و مال و ناموسش مورد تعدی قرار می گرفت. او راهی به جز برداشتن اسلحه پیدا نمی کرد. مرد روستایی بلوچ ساخته مسعود کیمیایی، با بازی بهروز وثوق، به خانه بازگشت: همسرش مورد تجاوز قرار گرفته بود و او برای جنایتی که انجام نداده بود راهی زندان شد.
فیلم مایه سنتی مربوط به عزت نفس، یعنی ناموس را محور بی عدالتی قرار داد. ولی قانون نیز علیه مرد بود. او پس از آزادی به تهران رفت تا همسرش را بیاید. پرسه های بلوچ در شهر مصادف با چراغانی های جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی نیشی به حکومت بود. تجمل گرایی و بی بند و باری زندگی شهری مرد را در خود حل می کرد. او انتقامش را گرفت ولی بارقه امیدی بر بازگشت او نمی تابید و آنچه جلب نظر می کرد، تباهی پشت سرش بود. به نظر می رسید هر کس وظیفه ای دارد مثل مرد بلوچ اسلحه ای بردارد و ساکنین آن شهر را نشانه برود.
در فیلم صادق کرده اثر ناصر تقوایی نیز همسر مرد روستایی مورد تجاوز راننده کامیونی که نماینده شهر بود قرار گرفت و سپس به قتل رسید تا زمینه مبارزه قهر آمیز مرد با بازی سعید راد را مهیا کند. او طپانچه اش را برداشت و به کشتن هر راننده ای که سر راهش قرار گرفت مبادرت ورزید.
جنبش درونی فیلم از انتقام کوری بر می خاست که فقط متوجه یک فرد یا گروه نبود. همه آدم ها بالقوه قربانیان او بودند. شخصیت پدر زن با بازی عزت الله انتظامی که یکی از ماموران دستگیری قتل بود، و باید بین احساسات و انجام وظیفه یکی را بر می گزید قانونی را ترسیم می کرد که اگر هم می خواست نمی توانست احساساتی عمل کند.
- توضیحات
- بازدید: 432
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان