بررسی مولفه زمان در سینمای آلفرد هیچکاک
بررسی مولفه زمان در سینمای آلفرد هیچکاک
زمان یکی از مهمترین مولفههایی است که هم نظریه پردازان و پژوهشگران و منتقدین فیلم برای بررسیها و تحلیلهای خود، مجبور به بررسی این عنصر در فیلمهای مورد نظر خویش هستند و هم فیلمسازان، برای خلق اتفاقاتی دراماتیک و ایجاد حسهایی نظیر تعلیق و هیجان در مخاطب، موظف هستند که به شناخت درستی از زمان در سینما دست پیدا کنند.
زمان را در سینما به چند نوع طبقه بندی میکنند، از جمله: زمان واقعی (همان زمانی که در حال گذشت است، مثلا مخاطب دو ساعت را صرف تماشای یک فیلم سینمایی میکند)، زمان احساسی (زمانی که بر ذهن مخاطب میگذرد. در یک سکانس که ریتم کندی دارد، مخاطب ناخودآگاه حساس میکند که زمان کند می-گذرد و بر عکس در سکانسی که ریتم تند دارد، مخاطب به قدری گذشت زمان برایش تند شده که اصلا متوجه گذشت آن نمیشود) و زمان سینمایی (مثلا رفتن فردی از پارکینگ یک ساختمان به طبقه دهم، ممکن است در یک فیلم پنج ثانیه به طول انجامد در حالیکه در دنیای واقعی، این کار شاید بیش از پنج دقیقه به طول بینجامد. گذشت آن پنج ثانیه در دنیای فیلم را، زمان سینمایی مینامیم).
طبیعتا زمانی که یک فیلمساز این نوع زمانهایی را در ذهن خود به خوبی از هم جدا کرده و شناخت درستی از هر کدام داشته باشد، به خوبی میتواند زمان را در فیلمش تحت کنترل در بیاورد و اتفاقا با چینش دراماتیک اتفاقات در فیلمش، اثر جذابتری را تحویل مخاطبش دهد.
آلفرد هیچکاک که یکی از اساتید مسلم سینما است، بخش اعظم تعلیقهایی را که در فیلمهایش ایجاد کرده، با استفاده درست از شناختش از مقوله زمان بوده است. در ادامه تعدادی از فیلمهای او را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
بیگانگان در قطار
این فیلم که محصول سال 1951 و از کارهای قدیمی هیچکاک محسوب میشود، نمونهای درست از کاربرد زمان منبسط شده و منقبض شده است. در بیگانگان در قطار، شخصیتی بنام برونو میخواهد که شخصیت دیگری را بنام گای، در موقعیتی قرار دهد که جرم قتلی را که خودش به تنهایی انجام داده، با وی شریک شود. بر همین اساس، برونو باید مدرکی (فندک) را در جزیره مشخصی قرار دهد. برونو عازم جزیره میشود اما در این حین، گای که متوجه قصد و نیت برونو نیز شده است، نمیتواند او را مورد تعقیب قرار دهد تا زمانی که یک مسابقه تنیس را به اتمام برساند. هیجان زیادی بدنبال برشهای پیدرپی میان بازی تنیس گای و کارهایی که برونو در حال انجامشان است، بوجود میآید. کارهایی که برونو انجام میدهد، من جمله: سفر به جزیره با اتوبوس، از دست دادن فندک، انتظار کشیدن در آنجا و کارهایی از این قبیل.
تعلیقی که اینگونه در فیلم بوجود میآید، ضمن اینکه با یک تدوین موازی و با یادآوری مداوم، به این نکته که چه چیزی در جزیره بعد از مسابقه تنیس پیش خواهد آمد شدت مییابد. سفر برونو و گای به جزیره، سفری غیر عادی و عجیب و عریب است.
در شرایطی که گای بخاطر گیر کردنش در بازی تنیس دچار درد سر شده است، سفر برونو گویی کشدار و طولانی شده اما سفر گای حسابی سریعتر از حالت عادی است. همان احساسی از زمان که در ذهن مخاطب ایجاد میشود و او خیال میکند که زمان کند و یا تند در حال گذر است. کنار هم قرار گرفتن این اتفاقات را شاید بتوان به نوعی بهتر، شکلی مارپیچ از زمان توصیف کرد. هیچکدام با اختصاص دادن بخش زیادی از فیلم خود به همین سکانس، هم کارهایی را که برونو در حال سفر به جزیره انجام میدهد و هم مسابقه گای را گویی کش میدهد و طولانی میکند.
پرندگان:
فیلم پرندگان، محصول سال 1963 است که داستان عجیبی را روایت میکند که اتفاقا نسبت به سینمای آن زمان، در تجربه کردن با روایت و ساختار فیلم نیز قدمی بزرگ و جلوتر از زمانه خودش بوده است. در این فیلم، تعداد زیادی از پرندگان به شهری ساحلی حمله کردهاند. صحنههای حمله که لحظه به لحظه سرعت ریتمشان افزوده میشود و لحظات نفس گیری را خلق میکنند، در کنار یک صحنه ساده و آرام از یک کافه در روستا، در اواسط فیلم قطع میشود. در این صحنه اگر نماهای مربوط به کافه روستایی بیش از حد طولانی میبودند، فیلم دیگر جذابیت و هیجان کنونی خود را نداشت. اگر ریتم آن صحنه با ریتم صحنههای حملات پرندگان تناسب و همخوانی لازم را نداشت، فیلم یکدستی و هیجان خود را از دست میداد و به فیلمی تبدیل میشد که اصطلاحا چفت و بست ندارد.
هیچکاک خودش راجع این فیلم، اینگونه توضیح میدهد که:
من خیال میکنم که پس از حمله پرندهها به کودکان که در جشن تولد مشغول شادی کردن هستند، و در همان لحظه که پرندگان از لوله بخاری پایین میآیند تا به افراد حمله کنند، لازم بود قبل از بازگشت به دلهره، استراحتی به مخاطبان میدادم. صحنه کافه روستایی که اتفاقا ریتم آرامتر و ملایمتری نیز دارد، به مخاطبان اجازه میدهد تا نفسی تازه کنند و حتی اندکی خوشحال و سرگرم شوند. به صحبتهای میان شخصیتهای داخل کافه گوش دهند و حسی از آرامش را هرچند کوتاه و مختصر تجربه کنند. قبول دارم که صحنه کافه ممکن است اندکی بیش از حد لازم طولانی باشد اما اگر فکر تماشاگر به آن جلب شود و در این مکان غرق شود، گذشت زمان احساسی در ذهن مخاطب، خود به خود کوتاهتر شده و او احساس نارضایتی نخواهد داشت. من همیشه بلندی یا کوتاهی صحنهها را برحسب میزان توجهی که از مخاطبان به خود جلب میکند، اندازه گیری میکنم. اگر مخاطب حین تماشای آن، حسابی غرق در فیلم شود و به هیچ چیز دیگری در اطراف خود توجهی نکند، صحنه کوتاه است و مناسب اما اگر حوصلهاش سر برود و خود را با هر چیزی غیر از تصاویر روی پرده سرگرم کند، پس صحنه حسابی طولانی شده و حاوی حشو و زوائد بسیاری است.
این نکاتی که آلفرد هیچکاک راجع فیلمش گفته، بحث را در مورد زمان و انواع آن به خوبی نشان میدهد و جواب مساله را روشن میکند. احساس یکپارچگی در فیلم، کیفیات خود فیلم به تنهایی نستند بلکه کیفیاتی هستند که در رباطه میان مخاطب و فیلم شکل میگیرد. رابطه میان آنچه از روی پرده فهمیده میشود و آنچه در ذهن و احساس تماشاگران رخ میدهد.
طبق گفته هیچکاک و توصیفی که راجع آن صحنه کافه روستایی ارائه دهد، این صحنه هم باعث جذابیت فیلم و القای حس رضایت در مخاطب شده و هم از پرندگان، فیلمی یکپارچه و چفت و بست دار، ساخته است.
- توضیحات
- بازدید: 712
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان