یادداشتی راجع نقش وینگرها در فوتبال مدرن امروز
مطلبی راجع نقش وینگرها در فوتبال مدرن امروز
در فوتبال کلاسیکی که دهه ها قبل ارائه میشد، تیمها اکثرا به دو مهاجم نوک به میدان می رفتند و وظیفه دیگر بازیکنان و علی الخصوص هافبک ها، این بود که آن دو نفر را تغذیه کرده و در موقعیت گلزنی قرار دهند. دو مهاجم نوک هر تیم نیز بیشتر وظیفه شان این بود که در نیمه حریف باشند و هر بار که میتوانند خود را به توپ رسانده و با ضربه پا و یا ضربه سر، توپ را به گل تبدیل کنند.
اما در فوتبال مدرن امروزی، علاوه بر اینکه کمتر تیمی با دو مهاجم نوک به میدان می رود، تعریف مهاجمان و بالطبع هافبک ها نیز تغییر کرده است. بیشترین سیستمی که امروزه به کار میرود چهار سه سه و یا چهار دو سه یک است. در سیستم متداول و پذیرفته شده چهار سه سه، تیمها با سه مهاجم به میدان می روند. در این بین اما یک مهاجم نوک مرکزی وجود دارد و دو نفر نیز بعنوان وینگر ایفای نقش می کنند.
وینگرها در این سیستم، وظیفه های مختلفی دارند. آنان هم باید به گلزنی برای تیمشان بپردازند و هم برای مهاجم نوک توپ ارسال نمایند. وینگرها باید در پاسکاری با مدافعان کناری تیم که امروزه به فول بک معروف شده اند شرکت نموده و در کنارش نیز با هافبک ها و پیستون های تیم همکاری داشته باشند. شاید بتوان نقش وینگرها و فول بک ها را در فوتبال امروز، مهمترین نقش در امر گلزنی دانست.
وینگرها بیشترین دوندگی را هم در عرض و هم در طول میدان دارند. آنها حتی اگر لازم باشد باید بعنوان مدافعان کناری تیم در دفاع از دروازه شرکت کنند و هم بعنوان مهاجم با دروزاه بان در موقعیت تک به تک قرار گیرند. شاید نقش پلی میکر یا همان بازیساز هنوز هم در میانه میدان و در نقش هافبک مرکزی تعریف شود، اما دیگر حالا وینگرها نیز نقش بازیسازی و طراحی بازی را بر عهده دارند. آنها هستند که بیشترین دریبل ها را می زنند تا از گوشه وارد محوطه پنالتی شده و توپ را یا شخصا به سمت دروازه بان شوت کنند و یا به مهاجم و هافبک های هجومی پاس گل بدهند.
برای مثال، سوسو در تیم آث میلان یکی از وینگرهای خوب اروپا است که هم به خاطر گلهای که به ثمر رسانده، هم به خاطر پاس گلهایی که داده و هم با ارسالهایی که از سمت راست به درون محوطه جریمه داشته، بازیکن مهم و محبوبی در تیم میلان محسوب می شود. سوسو در این تیم به چند طریق در امر گلزنی و گل سازی شرکت میکند. او یا توپ را از فرانک کسیه (پیستون سمت راست تیم) می گیرد، به کناره ها می آید و سپس با اضافه شدن داویده کالابریا (فول بک راست تیم) میتواند در پاسکاری با کالابریا مدافعین تیم حریف را از مقابل خودد برداشته و نهایتا به گوشه محوطه پنالتی حریف نفوذ کند. در چنین مواقعی او خود به گلزنی می پردازد.
در دیگر مواقع، سوسو در پاسکاری با کسیه و کالابریا به جای نفوذ به درون باکس پنالتی حریف، به سمت گوشه ای ترین نقطه میدان یعنی نکته کرنر میدود و توپ را برای هیگواین (مهاجم مرکزی) و یا مدافعین سر زن تیم (رومانیولی و موساکیو) و یا بوناوتنورا (پیستون چپ) ارسال بلند می کند.
سوسو بعنوان یک وینگر قابلیتهای مختلفی دارد: سرعت بالا، چسبندگی پا به توپ، قدرت دریبلینگ، موفق در تقابل های دو نفره، شوت زن، ارسالهای خوب و دقیق، مسلط در موقعیت های تک به تک و غیره. اما او یک ایراد بزرگ دارد که اجازه نمی دهد به یک وینگر درجه یک و مشهور در اروپا بدل شود. او خودخواه است و بیشتر تلاش می کند موقعیت هایی را که خودش ساخته است، خودش نیز به گل تبدیل کند. به همین دلیل سوسو یک طراح و بازیساز نیست.
در مقابل سوسو، ادن هازارد را مثال می زنم. هازارد کسی است که نمونه کامل و تمام عیار یک وینگر در فوتبال امروزی است: او طراح و بازیساز است و پاس های فراوانی در طول بازی به دیگر بازیکنان می دهد، سرعت بالایی دارد، قدرت دریبلینگ عالی، چسبندگی پا به توپ، شوت زنی فوق العاده، سانتر از جناحین و دیگر خصوصیات بسیار خوبی که دارد. نکته جالب اما اینجاست که هازارد در ارسال از جناحین به خوبی سوسو نیست و سوسو بیشتر و بهتر از پس چنین کاری برمی آید و هازارد در مقابل، بیشتر به دنبال نفوذ کامل در منطقه و سپس دادن پاس گل است. شاید اگر در یک دهه پیش این دو بازیکن همزمان با یکدیگر بازی می کردند، سوسو بیشتر مورد تمجید قرار می گرفت. چونکه در آن زمان تاکتیک بسیاری از تیمها این گونه بود و بیشتر پلن تیمها برای رسیدن به گل، ارسال از جناحین و سر زدن مهاجمان به توپ بود.
اما حالا دیگر تعریف تاکتیک نویس و سرمربیان از نقش وینگر عوض شده است. شاید نمونه خوب دیگری که می توان برای نقش وینگر برشمرد، آسنسیو باشد. آسنسیو اتفاقا بیشتر تلاش میکند که خود را به پشت محوطه هجده قدم برساند و از آن نقطه شوت زنی کند. او تخصصش شوت زدن از پشت محوطه پنالتی است و به همین دلیل هم مجبور است تعداد پاسکاریهای موسوم به یک دو کردن بیشتری با پیستون چپ و فول بک چپ انجام دهد، بیشتر بدود و بیشتر دریبل بزند و در یک کلام، انرژی بیشتری را صرف کند اما مهم این است که او در نقش یک طراح و گره گشا، با رساندن توپ به این منطقه، سهمگین ترین شوت ها را به ثمر می رساند.
نقش وینگر در ترکیب های چهار سه سه، به گونه ای است که نه می توان او را مهاجم کامل دانست و نه هافبک. شاید بتوان اینطور نقش او را تعریف کرد که: وینگرها بازیکنان گوشه جلویی تیم هستند که در تعامل با فول بک ها موقعیت گلزنی برای خود یا مهاجم نوک میسازند. اگر فول بک های خوبی در کنار آنها نباشند مطمئنا آنها منفعل خواهند ماند چرا که اصلی ترین تاکتیک برای نفوذشان به درون محوطه پنالتی حریف، همین پاسکاریهای سرعتی و کوتاه با بازیکنان فول بک چپ و راست تیم خودشان است.
حتی باید به این نکته نیز اشاره کرد که امروزه گلزنی مدافعین کنار در فوتبال بیشتر هم شده است. در فوتبال ایتالیا، که تاکتیکی ترین فوتبال است، در هفته های گذشته گلهای زیادی به این طریق زده شده است. گل دی آمبروزیو به فیورنتینا، گل کالابریا به ناپولی و بسیاری دیگر و نکته جالب اینجاست که بسیاری از این گل ها از طریق همکاری فول بک ها با مکمل های خودشان یعنی وینگرهاست.
- توضیحات
- بازدید: 3105
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان