معرفی کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی
کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی | روایت عشقی نافرجام در سالهای مبارزه
کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی در سال ۱۳۵۷ منتشر شد. این کتاب آنچنان خلاقانه و با مهارت نوشته شده که نیازی به تعریف نیست. فقط کافی است که چند صفحه اول آن را بخوانید تا جذب داستان شوید. این اثر، توانسته بیش از پنج دهه در سطر پر فروش ترین کتاب ها قرار بگیرد و تا به امروز بارها تجدید چاپ شده است. کتاب چشمهایش داستان زندگی یک مبارز سیاسی و زنی را که عاشق او بوده توصیف میکند. با ما همراه باشید تا این کتاب خواندنی را به شما معرفی کنیم.
دربارهی کتاب چشمهایش
شاید در ابتدا تصور کنید که این کتاب مدت ها پیش نوشته شده و ممکن است داستان آن جذاب نباشد؛ اما اشتباه فکر می کنید. نویسنده این کتاب با قلم روان و عاشقانه، داستانی را روایت کرده که مخاطب را به خواندن کتاب تشویق می کند. کتاب چشمهایش، روایت عشق ناکام زنی بهنام فرنگیس، به استاد ماکان است. ماکان، استاد نقاشیِ زبردست و مشهور شهر می باشد که به دلیل فعالیتهای سیاسی خود در تبعید بهسر میبَرد. ماکان بهطرزی مشکوک در زندان می میرد و دولت برای اینکه خود را در مرگ مشکوک او بی گناه جلوه دهد، یک نمایشگاه از آثار او برگزار می کند. اما هجوم بیسابقهی مردم برای تماشای آثار او، حکومت را ناگزیر از تعطیلی نمایشگاه میکند. استان از زبان ناظم مدرسهی استاد ماکان روایت میشود که شیفتهی تابلوی «چشمهایش» استاد شده بود. او برای اینکه راز این نقاشی را کشف کند، تصمیم میگیرد زنی را که سوژهی تصویر شده بود، پیدا کند. شما در همان ابتدا متوجه می شوید که این کتاب سیاسی است و به همین دلیل تا سال 57 اجازه چاپ پیدا نکرد. نویسنده آنچنان در توصیفات عاشقانه و بیان احساسات زنانهی فرنگیس، ماهرانه عمل کرده که شاید تصور اینکه نویسنده یک مرد است،، کار سختی باشد.
آیا این کتاب برای شماست؟
این کتاب با اینکه فضای سیاسی دارد؛ اما داستان های عاشقانه را به زیبایی روایت کرده است. پردازش قوی و فضاسازی گیرای داستان، باعث شده که خواندن این کتاب نه تنها شما را خسته نکند، بلکه شیفتهی داستان نیز شوید. شما در زمان خواندن این کتاب به هیچ وجه متوجه نمی شوید که این اثر سی سال پیش نوشته شده است. مطمئنا بعد از خواندن این کتاب می فهمید که چرا از بزرگ علوی بهعنوان یکی از برجستهترین نویسندگان ایران یاد میشود.
در حاشیه:
به جرات می توان گفت که چشمهایش یکی از مهمترین آثار بزرگ علوی است که تا پیش از انقلاب، اجازهی انتشار رسمی پیدا نکرد. امروزه به دلیل استقبال زیاد، چندین بار از سوی ناشران معتبر تجدید چاپ شده است. این کتاب به زبان عربی هم ترجمه شده و در لبنان منتشر شده است. جالب است بدانید که در سال ۲۰۰۸ نیز نسخهای دیگری از آن به زبان کردی انتشار یافت.
بخشی از کتاب
تهران خفقان گرفته بود. هیچکس نفسش درنمیآمد. همه از هم میترسیدند. خانوادهها از کسانشان میترسیدند. بچهها از معلمانشان؛ معلمان از فراشها و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند. از سایهشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مأمورانِ آگاهی را دنبال خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی، همه به دوروبرشان مینگریستند مبادا دیوانه یا ازجانگذشتهای برخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند.
وقتی سینما تاریک شد، از من پرسید: «اسم شما چیست؟» گفتم: «فرنگیس». همینکه صدای مرا شنید، با چشمهای درشتش که در تاریکی مانند چشمهای گربهای سیاه میدرخشید، به من نگاه کرد و من مانند دختری بیچاره که در دست مردی مقتدر اسیر شده، برگشتم و به او نگاهی که پر از عجز و لابه، پر از التماس و التجا بود انداختم. گفت: «مثل اینکه شما را جایی دیدهام.» گفتم: «من شما را هیچجا ندیدهام.» گفت: «صدایتان بهگوشم آشنا میآید.» گفتم: «خیال میکنید.» چرا دروغ گفتم؟ برای اینکه میخواستم پیوندی که زندگی مرا در گذشته به حیات و هستی او بسته بود، قطع شود. نمیخواستم بفهمد من همان دختر سرسریِ دمدمیِ پرروی کارگاه نقاشی در خیابان لالهزار هستم. میخواستم برای شخصیت من ارزش قائل شود.
- توضیحات
- بازدید: 476
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان