بررسی مفهوم مونتاژ در سینما (2)
بررسی مفهوم مونتاژ در سینما (2)
او همانند شخصی است که در يك آن، هم زبانی را که کتاب به آن نوشته شده مطالعه می کند، و هم محتوای آن کتاب را. بالطبع، در عمل ارتباط هنری، زبان هرگزيك نظام غیر قابل توجه، خودبخودی و قابل پیش بینی نیست.
بدین ترتیب در ارتباط هنری، هم زبان برخورد زیبایی شناسی، و هم متن در آن زبان، باید در تمامی مدت تحقق و انجامشان، ویژگی غیر قابل پیش بینی خود را حفظ نمایند. اما اینجا، مشکل دیگری روی می کند: غیرقابل پیش بینی یا غیر منتظره دال بر غیر عادی است (آنچه عادی و بر حسب قاعده است نمی تواند غیر منتظره باشد - نمی شود گفت که پس از پنجم ماه مارس ناگهان ششم مارس فرارسید، یا دفعتا بهار از پی زمستان آمد.
این پی آمدها خودبخودی است و پیام راجع به آنها حامل هیچ آگاهیای نیست). ولی آنچه که غیر عادت و غیر سیستمی است نمی تواند انتقال پیدا کند و بیرون از حدود مبادلات نشانه ای است. بدین ترتیب، بر طبق فرض قبلی ما، ارتباط هنری، موقعیتی متناقض به وجود می آورد. یعنی، متن همزمان باید بقاعده و بی قاعده، قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی باشد. از نظر تجربی، با این موقعیت عجیب آشنا هستیم. همه می دانیم که شعر با کلام کار می کند که خود (کلام) تابع تمامی قواعد دستور زبان است و به آن قواعد دیگری همچون: قافیه، وزن، سبك و غیره، افزوده شده است. از این روی، يك متن شعری نسبت به متن غیر شعری، محدودتر بوده و آزادی کمتری دارد که باید آگاهی کمتری را برساند و برای میزانی تقریبا معادل مقدار آگاهی نوع غیرهنری، باید به واژه های کمتری در مقایسه با شعر نیاز داشته باشیم. ولی در واقع، عکس این موضوع درست است. آگاهانندگی متن هنری بیشتر است و متن از لحاظ حجم، همواره کوچکتر از يك متن غیرهنری معادل است. این وضع معمائی خود اهمیتی اساسی دارد زیرا منتج به همان چیزی می شود که شعرا «معجزه هنر» می خوانند و ما می توانیم آنرا ضرورت فرهنگی هنر بنامیم.
متن هنری برد و طریق از این تناقض آغازین رهایی می یابد. نخستین طریق، در بردارنده این حقیقت است که يك متن واحد با دو هنجار ساختاری رابطه متقابل دارد. آنچه شاید بر طبق يك دسته از هنجارها تصادفی باشد با عنایت به دیگری، به قاعده و منتظم است. زوائد ستیزنده دونظام متباین، به هنگام عملکرد همزمان این سیستم ها حذف می شود و متن، آگاهانندگی را در سرتاسر طول خود حفظ می کند. برای روشن شدن موضوع، می توانیم چنین متنی را با پیامی که به چندین زبان برگردانیده شده مقایسه کنیم. همان طور که مثلا پوشکین، در اوژن اونگین نقل قولی از هو راس: «ا، روس! O , rus » (یعنی، «ای ییلاقات !») را به عنوان عبارت سر آغاز فصل دوم به کار گرفت و آنرا با جناس [ یا بازی لغوی ]: «ا، روس O, Rus»/ یعنی، ای روسیه ! /، دنبال نمود. دومین طریق رهایی از تناقض، متضمن ترکیب واحدهای غیر متجانس یعنی واحدهایی از نظامهای مختلف است.
این را می توان با متن «درهم برهم» که واژه هایی از زبانهای مختلف را به طور همسان به کار می گیرد، مقایسه کرد. رویه اخیر در هنر بسیار متداول است. به مجرد آنکه تا اندازه ای بر انتظام ساختاری یک متن تسلط یافته، و در نتیجه، با انتظارات خاصی هم جهت شده و تصور می کنیم که می توانیم پیش بینی کنیم کدام عنصر از این پس خواهد آمد، مؤلف نوع انتظام را تغییر می دهد ( به زبان دیگری روی می آورد). و وادارمان می سازد تا اصول ساختاری و تنظیم / سازمان بندی متن را از نو بنا کنیم.
تصادم عناصر نظامهای مختلف ( عناصر باید هم قابل قیاس وهم متضاد باشند، یعنی در سطح انتزاعی تری وحدت پیدا کنند) شیوه مرسومی است که معانی هنری در آن شکل می گیرند و ضمنا، خود منبع تأثیرات معنایی از قبیل، استعاره، سبك و دیگر مقانی هنری است.
- توضیحات
- بازدید: 271
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان