دوستی دو بز

دوستی دو بز

دوستی دو بز

یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در روزگار های قدیم، جنگل سرسبزی وجود داشت. در این جنگل دو بز با هم دوست بودند. یکی از بزها بسیار بزرگ و قوی بود و دیگری جثه ی کوچکی داشت. آنها با هم سال ها دوست بودند و همه جا با هم می رفتند. یک روز بز بزرگ از دور بوته ی سرسبزی را دید و به سرعت به سمتش رفت و شروع به خوردن کرد. وقتی بز کوچک دوستش را دید، به سمتش رفت و گفت: چرا تنهایی به اینجا امدی؟ من هم دوست داشتم از این برگ های تازه کمی بخورم ولی تو همه برگ ها را خوردی. بز کوچک به خاطر کار دوستش با او قهر کرد و دیگر با او صحبت نکرد. مدت ها از قهر کردن آنها می گذشت. یک روز که بز کوچک از پل بسیار باریکی عبور میکرد تا بتواند به آن سمت جنگل برود و برگ های تازه برای خوردن پیدا کند، ناگهان بز بزرگ را دید که از رو به رو به او نزدیک می شود. بز کوچک سرش را پایین انداخت و به راه خودش ادامه داد. هر دو بز رو به روی هم قرار گرفتند و هیچکدام حاضر نشدند، به عقب برگردند. بز بزرگ گفت: من از تو قوی تر هستم و تو باید مسیر را برگردی تا من بتوانم از پل عبور کنم. بز کوچک گفت: من مسیر بیشتری از تو طی کردم پس باید تو به عقب برگردی. بز بزرگ شاخ هایش را به شاخ های بز کوچک زد و گفت: بهتره با هم مبارزه کنیم و هر کسی پیروز شد، اول او از پل عبور می کند. بز کوچک نگاهی به رودخانه کرد و گفت: اگر ما با هم بجنگیم حتما یکی از ما درون رودخانه می افتد. من پیشنهاد بهتری دارم. من خم می شوم و تو از روی من بپر و به مسیر خودت ادامه بده. بز بزرگ هم  قبول کرد و از روی بز کوچک پرید و به بز کوچک گفت: تو عاقل ترین دوست من هستی. ببخشید که تو را از خودم رنجاندم. بز کوچک هم عذرخواهی دوستش را پذیرفت و انها دوباره با هم دوست شدند.

دوستی دو بز

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)
افزودن نظر
  • هیچ نظری یافت نشد.
قدرت گرفته از کومنتو فارسی جوملا نال

مطالب مشابه

بازار پردیس دو کیش

گشت در دبی با اتوبوس دو طبقه

خواص دارویی جو دو سر یا یولاف

چرا رنگ دو چشم گاهی باهم تفاوت دارند

دوستی شیر و نهنگ

طرز تهیه ی کوکوی مرغ دو رنگ