نقش داشتن تصور پیشینی از خود در کسب موفقیت
نقش داشتن تصور پیشینی از خود در کسب موفقیت
لابد تا حالا این موضوع را شنیده¬اید که به هر چه فکر کنید بر سرتان می¬آید. قطعا هیچکس هم در دلش و قلبا نمیخواهد که اتفاقات بدی بر سرش بیاید و هر انسانی بصورت غریزی دوست دارد که خوشبخت و موفق باشد. نکته اما در فکرهایی است که به سمت ذهنهای ما سرازیر میشوند و تصویرسازی ذهن ما را از خودمان و آینده¬مان در دست میگیرند. زمانی که شما خودتان را انسان مظلوم، بدبخت و بیچاره¬ای تصور کنید در واقع دارید با استفاده از قدرت تخیل خود برای خودتان برنامه ریزی عملی ارائه میدهید. زمانی زلاتان ابراهیموویچ بازیکن مشهور و معتبر دنیای فوتبال که سالهاست بعنوان ورزشکار نمونه کشور سوئد انتخاب میشود، گفته بود که من در کودکی همیشه خودم را در ورزشگاه سن¬سیرو تصور میکردم و آنقدر این تصویر سازی ذهنی برایم قوی بود که بالاخره از این ورزشگاه سر در آوردم و این اتفاق نیز دوبار برایم افتاد.
شما اگر میخواهید در رشته خودتان موفق شوید، فرقی هم نمیکند که چه رشته¬ای باشد، باید خودتان را با شجاعت و جسارت تمام در بالاترین نقطه آن تصور کنید. میدانید، مشکل اینجاست که بسیاری از آدمها از خود یک شخص مظلوم میسازند، در دلشان به حال خودشان گریه میکنند و با کنار هم چیدن چند اتفاق بد که ممکن است برای بقیه هم اتفاق بیفتد و کنار هم گذاشتن چند بدبیاری که بالاخره اتفاق افتادنشان طبیعی است به این نتیجه میرسند که چقدر مظلوم و بیچاره هستند. عجیب است که خیال میکنند اگر ژست مظلوم بودن بگیرند و اطرافیانشان در توصیف آنها ابراز همدردی کرده و موافق باشند که آنها آدمهایی بدشانس و بیچاره هستند انگار که قلبشان آرام میگیرد و خیالشان راحت میشود. شاید این مساله باعث میشود که آنها کاهلی خود را توجیه کنند. در واقع زمانیکه این افراد بصورت ناخودآگاه دلشان نمیخواهد که فعالیت زیادی داشته باشند و جسارت و روحیه و حس و حال پیروزی نیز ندارند، یکی از چیزهایی که حسابی آنها را میترساند، این است که مبادا ده سال بعد یا بیست سال بعد، اطرافیانشان آنها را سرکوفت بزنند که چرا کاری نکردی، چرا پیشرفت نکردی و چرا هیچ چیزی نشدی؟ و با توجه به اینکه جوانی¬شان نیز از دست رفته و دیگر کسب موفقیت برایشان حسابی دیر شده است احساس پوچی کنند و خود را تمام شده بدانند. بنابراین بصورت کاملا غریزی و ناخودآگاه از همین حالا شروع میکنند به ساختن تصویری از یک آدم بدشانس، بدبخت و فلک زده در ذهن اطرافیانشان که از الان ذهن آنها را اینگونه در دست بگیرند، مبادا بیست سال بعد کسی از آنها بپرسد چرا زمانیکه جوان بودی کاری نکردی و الان که به چیزی نرسیده¬ای در واقع مقصر خودت هستی. پس این ژست مظلومانه¬ای میگیرند در واقع یک واکنش غریزی و طبیعی و البته ناخودآگاه و نادانسته است به تنبلی و ترسو بودن خودشان، اما چه میتوان کرد؟
به هر حال باید پذیرفت که ما نمیتوانیم به بسیاری از پرسشهای فلسفی و بنیادین بشریت در مورد دلایل وجود و اهداف وجود و زندگی قبل و بعد از مرگ پاسخ دقیقی بدهیم و از تنها چیزی که کاملا آگاه هستیم و در مورد آن دانش داریم همین زندگی در لحظه کنونی است که در اختیارمان می¬باشد. ما باید بپذیریم که رنج بردن، تلاش کردن، خسته شدن و روحیه خستگی ناپذیری داشتن، تلاش برای کسب بیشتر نتایج و دل ندادن به مشکلات و موانع از قوانین این زندگی است که ما در انتخاب آن هیچ کاره بوده¬ایم. حالا که بسیاری از چیزهایی که در زندگی داریم جبر است، خانواده¬ای که در آن زندگی میکنیم کاملا جبری است، شرایطی که از بدو تولد با آن بدنیا آمده-ایم و زیسته¬ایم جبری است و قدرت اختیار بسیار اندکی نیز در بیشتر مسائل زندگی داشته¬ایم، اما به هر حال این مورد که قوانینی که بالا از آنها یاد شد در این دنیا نیز جبری است، کاملا پذیرفته شده است. اگر کسی به قوانین زندگی تن در دهد، میتواند از خودش یک انسان موفق بسازد که تن به مظلومیت نداده، شرافت خودش را بعنوان اشرف مخلوقات حفظ کرده و هم او از خداوند راضی است و هم خداوند از او. اما در مقابل، اگر کسی در اوج ناراحتی و ناامیدی و پوچی، به این سوال نابود کننده برسد که: (که چه؟) و به قوانین زندگی تن ندهد و دلش بخواهد همانطور که میلش است زندگی کند و طبیعتا میل انسان نیز بصورت غریزی به سمت تن¬پرور بودن میرود و هیچکش هم در قلب خود نمیخواهد که ایکاش هر روز عرق بریزد و تلاش کند، پس چنین انسانی محکوم به شکست است، مجبور است که از همین حالا تصویری مظلوم از خود نزد دیگران بسازد و تمامی ذهنهای اطراف خودش را آماده کند برای توجیه شکستهای متوالی که در آینده خواهد خورد و در نتیجه همه اینها، ذهن چنین فردی یک کامپیوتر بسیار قوی است که دائما در حال برنامه نویسی و کدگذاری است برای وقوع اتفاقات بد در زندگی¬اش و این کامپیوتر رفته رفته آنقدر تقویت خواهد شد که دیگر خود فرد هم نمیتواند این کامپیوتر را خاموش کرده و بالاخره زندگی¬اش به دست ذهن خودش به نابودی کشانده خواهد شد.
شما باید از همین حالا ذهن خود را انباشته از تصاویر خوب و مثبت بکنید، یادتان باشد ذهن هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه نمیتواند خالی بماند، شما دائما در حال فکر کردن هستید، در این جهان نیز دو نوع فکر بیشتر وجود ندارند، یا فکر خوب و یا فکر بد، شما یا دارید به تصاویر خوب و موفقیت آمیز خودتان می¬اندیشید یا لحظات شکست و ناکامی احتمالی خود را تصور میکنید، اگر به موفقیت و لحظات خوب خود فکر نکنید محکوم هستید به تصور کردن نابودی خودتان، اگر با قطعیت از خودِ موفقتان در ده بیست سال آینده تصویری نسازید، محکومید به اینکه با تردید به آن تصاویر فکر کنید و هر تردیدی نیز شکننده است و شما بعد از چند بار شکسته شدن تصورتان از موفقیتهای احتمالی، دست به دامان تصورهای شکست و همچنین ساختن ژست یک انسان مظلوم می¬آورید. شما باید همواره قطعیت داشتن را در تصویر خود از آینده خود حفظ کنید. تردید داشتن پلی شکسته است به سمت موفقیت که این پل بالاخره فرو خواهد ریخت و نابودتان خواهد کرد. از همین حالا با اطمینان به این فکر کنید که چندین سال بعد کجا خواهید بود و چه خواهید داشت، کجا زندگی خواهید کرد، شغلتان چیست، اوضاع خانواده¬تان چگونه خواهد بود، سطح رضایت و میزان رفاهتان در زندگی چقدر خواهد بود. آیا به تمام آرزوهایتان رسیده اید یا هنوز مانده¬اند بعضی از آرزوها که بازهم جای کار دارند؟ با قطعیت تمام به اینها فکر کنید.
- توضیحات
- بازدید: 357
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان