معرفی و بررسی فیلم مرد پرنده ای اثر ایناریتو
معرفی و بررسی فیلم مرد پرنده ای اثر ایناریتو
ایناریتو یکی از مشهورترین کارگردانان آمریکای جنوبی است. در حال حاضر تعدادی از کارگردانان امریکای جنوبی در هالیوود مشغول به کار هستند که به جز ایناریتو، میتوان به آلفانسو کوارن و گیلرمو دل ترو هم اشاره کرد. این افراد اگرچه فیلم سازان بسیار خلاق و البته ماهری هستند، اما به هر حال تعامل آنها با سیستم فیلمسازی هالیوود مقداری بحث برانگیز است.
سال گذشته که دل تورو توانست جایزه اسکار را به خاطر فیلم «شکل آب» کسب کند، بسیاری به این انتخاب اعتراض کردند و گفتند که این فیلم اصلا ارزش گرفتن اسکار را نداشت. آلفانسو کوارن در فیلم جاذبه اما توانست داستانی زیبا و انسانی در مورد زندگی افراد در فضا بگوید و کل فیلم در یک استودیوی کوچک ضبط شد در حالیکه داستان در فضای بی انتهای کهکشان راه شیری می گذشت و همین توانایی عظیم و خارق العاده او، باعث شد که بسیاری اذعان کنند که او آن طور که باید به حق خودش نرسیده است.
اما ایناریتو شرایطش از همه این ها متفاوت تر است. او با فیلم «عشق سگی» در سینما مطرح شد و اوج فیلم سازی اش هم با فیلم «21 گرم» بود که مانند زلزله ای هالیوود را وارد شوک کرد چرا که این فیلم در ابعاد مختلفی به سینما توسعه بیانی داد. خصوصا این که فیلم 21 گرم اولین فیلمی بود که زمان آن در لحظه کنونی نمیگذشت و لحظه حال در این فیلم وجود نداشت. همچنین داستان فوق العاده زیبای آن هم مزید بر علت شد تا بسیاری این فیلم را یکی از بزرگترین فیلمهای سینما بدانند.
اما ایناریتو در فیلم مرد پرنده ای، سر و صداهای زیادی را به پا کرد. مضمون اصلی این فیلم انتقاد از سیستم فیلمسازی هالیوود بود. طرفداران هالیوود این اقدام او را نادرست می دانستند، چرا که خود ایناریتو در دل هالیوود فیلم ساخته بود و به شهرت رسیده بود و ساخت چنین فیلمی که هالیوود را مسخره می کرد، به نوعی اقدامی ناپسند محسوب می شد.
طرفداران ایناریتو اما در مقابل این فیلم را یک فیلم هنری با نگاهی جالب به صنعت سینما می دانستند. آنها اعتقاد داشتند که مرد پرنده قصد مقایسه سینمای مبتذل و سینمای با ارزش و هنری را داشته است و توهینی هم به هالیوود نکرده است. اما به هر حال این فیلم مانند فیلمهای سابق ایناریتو توانست جوایز زیادی را درو کند و فیلم ماندگاری هم نخواهد بود. برد من علارغم اینکه فیلم خیلی موفقی از آب در نیامد، موارد زیادی در آن وجود دارد که ارزش بررسی و تحلیل کردن را دارد و اساسا فیلم خوبی محسوب می شود، حتی با وجود تمام نقدهای مضمونی و شاید هم تا حدودی ایرادات فرمی که دارد.
فیلم مرد پرنده ای، داستان یک کارگردان تئاتر را روایت می کند که قصد دارد پس از سالها نمایش تئاتری را بر صحنه برده و خودی نشان بدهد. او بدلیل اینکه ایده های جذابی ندارد و تا حدودی هم به دست فراموشی سپرده شده است از این کار منع می شود. حتی دختر او هم که خود بازیگر تئاتر است خیلی موافق انجام این کار توسط پدرش نیست اما به هر حال این مرد تصمیم خود را عملی می کند.
برد من با حالتی بین واقعیت و رویا اتفاق می افتد. در ابتدا این مرد را می بینیم که به حالت «ذن» نشسته است و مشغول مراقبه است. او در این حالت مقداری از سطح زمین فاصله گرفته است که حالتی فانتزی به فیلم میدهد. بعد از این که او از حالت مراقبه خارج میشود، به سطح زمین برمی گردد و داستان فیلم آغاز می شود. دوربین در فیلم مرد پرنده ای حالت متحرک دارد و در صحنه لابلای شخصیت ها می چرخد و اتفاقات را از خلال حرکتش درون صحنه می بینید. در واقع در فیلم مرد پرنده ای شاهد کات خوردن های زیادی نیستیم و بیشتر فیلم بصورت سکانس پلان فیلمبرداری شده است.
بسیاری از منتقدین این فیلم، همین مولفه را در برد من مورد نقد خود قرار داده اند. اینکه اصلا چرا باید این فیلم بصورت سکانس پلان فیلمبرداری شود. البته چیزی که در پاسخ به این نقد میتوان گفت، این است که در مرد پرنده یک فیلم-تئاتر است. فیلمی است که درباره تئاتر ساخته شده و بسیاری از لحظاتش هم سر صحنه تئاتر و حین اجرای بازیگرانش می گذرد. انتخاب چنین تمهیدی در راستای همین مورد بوده است چون که تئاتر هنری است که بصورت استمراری در حال خلق شدن است و کارگردان تئاتر هیچ وقت وسط اجرای بازیگرانش کات نمی دهد. در حالی که سینما هنری است که کارگردان می تواند هر جا که خواست کات بدهد و حتی هر پلان را چندین بار از اول ضبط کند تا به پلانی که دنبالش است برسد. به نظر می رسد اتخاذ این نوع از فیلمبرداری توسط ایناریتو به این دلیل بوده است و او قصد داشته با فیلمبرداری سکانس پلان خود، حس و حال تئاتری را در اثرش زنده کند.
مرد پرنده ای در ادامه شخصیت اصلی را در وضعیت ها و شرایط گوناگونی قرار می دهد. بسیاری از این موقعیت هایی که در فیلم خلق شده است، همان حالت فانتزی شروع فیلم که شخصیت از سطح زمین فاصله گرفته بود را دارد. این فیلم بین رئالیسم و رویا در رفت و برگشت است و حتی در جاهایی این شک و تردید برای مخاطب بوجود می آید که آِیا این اتفاقاتی که در فیلم مشاهده می کند، واقعیت دارند یا همه این اتفاقات در ذهن مرد در حال وقوع هستند.
در پایان این شخصیت اصلی به بن بست رسیده است. او به لبه پنجره می رود و قصد خود کشی دارد. می ایستد و خود را به پایین پرت میکند. تا چند ثانیه منتظریم که برخورد او را به کف خیابان ببینیم و بعد مشاهده کنیم که جسدش تکه تکه شده است. ناگهان او در قامت یک شخصیت سینمایی مانند سوپر من به پرواز در می آِید. برد من در خیابان های مختلف نیویورک پرواز میکند و مانند قهرمانان سینمایی مارول به مردم عادی نگاه میکند. این سکانس مطمئنا در ذهن شخصیت است و ایناریتو تصمیم گرفته پایان را این گونه رقم بزند.
به جای اینکه پایان فیلم بردمن که همزمان است با فروپاشی روحی و ذهنی شخصیت اصلی فیلم، سکانسی فانتزی و رویایی است که هم به نوعی از تلخ شدن لحن فیلم جلوگیری می کند و هم اینکه به نوعی هجو کردن سیستم فیلمسازی هالیوود و نقد فیلمهای قهرمان پرور این سینما است.
- توضیحات
- بازدید: 884
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.





























































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان