سارا کوچولو و مداد رنگی
سارا کوچولو و مداد رنگی
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود .سارا کوچولوی داستان ما هروقت میخواست نقاشی بکشه چون رنگ ها رو بلد نبود مثلا خورشید رو قرمز و آسمان رو سبز رنگ آمیزی میکرد. یک روز صبح که مثل همیشه در حال نقاشی کشیدن بود به خاله ریزه نگاه کرد وگفت: رنگ آسمون نقاشی من خیلی تیره ست اصلا شبیه آسمون خونمون نیست که ناگهان یکی از مداد رنگی ها از جا مدادی بلند شد و گفت: سلام سارا خانم اگه بخوای میتونم ببیشتر با رنگ ها اشنایت کنم .
سارا کوچولو هم با خوشحالی گفت: ممنون خیلی دوست دارم که رنگ ها رو یاد بگیرم . و مداد گفت : مداد آبی و قرمز جلو بیان و به سارا نگاه کرد و گفت : بیا به حیاط بریم تا برات بیشتر توضیح بدم .وقتی به حیاط رفتن، مداد گفت: من رنگ زرد هستم مثله رنگ خوشید . سارا به خورشید خانم نگاه کرد و گفت : پس رنگ تو زرده .سارا به گل های رنگارنگ حیاط خیره شد و گفت: یکی از گل ها هم زرده ، درسته؟ مداد زرد گفت: آفرین سارا خانم و بعد گفت: مداد بعدی خودت رو معرفی کن . یکی از مدادها جلو اومد و گفت: من مداد قرمز هستم و رنگ من شبیه سیب های بالای درخته و رنگ قرمز وقتی با رنگ زرد ترکیب بشه، رنگ نارنجی درست میشه مثل رنگ پرتقال .
بعد یکی از مدادهای دیگه جلو اومد و گفت: من مداد آبی هستم مثل رنگ آسمان و دریا . وقتی من با رنگ زرد ترکیب بشم ، رنگ سبز درست میشه مثل رنگ برگ درختان و چمن ها .مداد زرد جلو اومد و گفت: رنگ زرد و قرمز و آبی سه رنگ اصلی هستن و میتونی با این سه رنگ ، رنگ های جدید درست کنی .سارا بلند فریاد زد و گفت : الان میتونم یک نقاشی خوشگل برای مامانم بکشم و مدادها رو برداشت و به سمت اتاقش دوید و شروع کرد به نقاشی کشیدن. این دفعه سارا کوچولوی داستان ما چون رنگ ها رو یاد گرفته بود ، اسمان رو آبی و درخت ها رو سبز نقاشی کرد و از اینکه رنگ ها رو یاد گرفته بود خیلی خوشحال بود . تا یک داستان دیگه از سارا خانم خدانگهدار .
- توضیحات
- بازدید: 14343
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان