بررسی کارنامه عباس کیارستمی و تاثیر او بر سینمای ایران
بررسی کارنامه عباس کیارستمی و تاثیر او بر سینمای ایران
در کنار همه عناوین اعطا شده به عباس کیارستمی، عنوان «فیلمساز زمان و مکان مناسب» زیبنده اش بود. کیارستمی از معدود فیلمسازان نسل پیشین بود که پس از انقلاب نیز به فعالیت مستمر خود ادامه داد. محدودیت های ناشی از انقلاب و ممیزی های جدید، از حذف روابط عاشقانه گرفته تا پرهیز از ستاره سالاری، نه تنها خللی بر فعالیت های کیارستمی وارد نکرد، بلکه زمینه ساز شکوفا شدن مضامین و الگوی روایتی فیلم های او شد و در واقع مخاطبین بیشتری را هم برای او کسب کرد.
آثار ساده و آموزشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با کیارستمی به شکوفایی رسید و از روند حاشیه ای به جریان عمده ای رسید. توفیق گام به گام عباس کیارستمی، الگوی ویژه ای بنا کرد که فیلم سازان زیادی را به دلیل سهل الوصول بودن ظاهری اش جذب کرد. اوایل دهه هفتاد به سینمای ایران که نگاه میکردید، همه را درگیر ساختن یک (فیلم در فیلم) به سیاق عباس کیارستمی می دیدید که با استفاده از مردم عادی در مکان های واقعی دست به ساخت چنین آثاری می زدند. بیماری کیارستمی، سینمای ایران را فرا می گرفت. سه گانه کوکر کیارستمی با خانه دوست کجاست؟ نخستین فیلم بلند او پس از انقلاب، آغاز شد و سپس با زندگی و دیگر هیچ ادامه یافت و با زیر درختان زیتون کامل شد. روندی که در نهایت به طعم گیلاس و بردن نخل طلای کن در سال 1997 نقطه عطف سینمای ایران در عرصه بین المللی شد.
خانه دوست کجاست، در اوج جنگ ایران و عراق ساخته شد و چند ماه پس از آتش بس به نمایش عمومی درآمد. عنوان فیلم، برگرفته از شعر معروف سهراب سپهری، پرسش اصلی دوران هم بود و تلاش بی وقفه پسر بچه برای بازگرداندن دفترچه مشق هم کلاسی اش، زمینه های اجتماعی را خاطر نشان می کرد. معلم مدرسه تنبیه و تهدید بچه ها را خوب می شناخت، پدر بزرگ چیزی جز مجازات را به یاد نمی آورد و مادر خانواده جمله های پسرک را نمی فهمید و مردمان ده بالادست، پاسخی برای پرسش های او نداشتند. بیگانگی پسر بچه در روستای مجاور یادآور جنگ دو همسایه آشنا بود. خانه دوست را نمی دیدیم، ولی گل خشک شده لای دفترچه، که معلم مدرسه را گول می زد، آرزوی صلح به هر قیمتی را خاطر نشان می کرد. بابک احمد پور در فیلم خانه دوست کجاست، پایدارترین و تاثیرگذارترین شخصیت سینمایی دهه شصت را شکل داد.
همان کسی که در کشاکش جنگ به او نیاز داشتیم تا فراموش نکنیم چه جان سخت هستیم یا هنوز محبت و عشق را می فهمیم. او شباهتی به شخصیت های اول آثار تجاری دوران نداشت. جدا از قهرمانان فیلم های جنگی، دور از جمشید هاشم پور و فیلم های اکشن، بی اعتنا به اکبر عبدی و علیرضا خمسه در دنیای کمدی، و بی شباهت به عروسک های شوخ و پر حرف فیلم های کودکان. او هرگز نخندید، شعار نداد، فریاد نکشید، لودگی نکرد و دفترچه دوستش را مانند سلاحی در دستانش گرفت و کلام تکرار شونده اش بزرگ تر های بی حوصله را تحقیر کرد. سفر منظومه وارش برای رسیدن به خانه دوست، سفری برای یافتن خویش در اوج جنگ بود. احمدپور تکه ای از مسیر زیگ زاگ آن تپه را ساخت و حرکت دائمی اش درون قاب، و تک درخت بالای تپه را لازم و ملزوم هم کرد. او شمایل ویژه سینمای ایران شد.
زلزله سی خرداد 1369 در منطقه رودبار که حداقل پنجاه هزار قربانی گرفت و بهانه بازگشت کیارستمی به کوکر و ساختن زندگی و دیگر هیچ را مهیا کرد، حدیث مرگ و زندگی، ویرانی و ساختن، درد و آرامش و سرانجام سازش کاری، کنار آمدن با فاجعه ای بزرگ و امید به زندگی را روایت کرد. نگاه کیارستمی به تلاش مردم مصیبت زده با تاکید بر بچه هایی که شور زندگی در کلام شان و نگاه شان موج میزد، یافتن چراغی میان ویرانه ها و عروس و دامادی که به خانه بخت می رفتند، مردم کشوری را به یاد آورد که میخواستند پس از سال های جنگ به زندگی و سازندگی فکر کنند. گورستان روستا پشت درختان سرسبز پنهان می ماند و دوربین از آن فاصله می گرفت.
زیر درختان زیتون، پایان بخش سه گانه کوکر، طی رویارویی زوج جوان در دوران بعد از زلزله، پرسش ها و دشواری های عصر بعد از جنگ را مطرح کرد. ابراز عشق مرد کارگر به دختر محلی در جریان فیلمبرداری و بیان مکنونات قلبی اش، چیزی بود که دهه هفتاد مشتاق آن بود. سینمای بدون عشق دهه شصت سرانجام از عشق به زبان ساده و بی تکلف حرف زد. پس از انقلاب هیچ کس به صراحت حسین رضایی احساسات درونی، آرزوهای دست نیافته و فاصله های طبقاتی را عیان نکرده بود. او از یازده سالگی به کارگری مشغول بود، سواد نداشت، سرپناه نداشت، والدین حمایتش نمیکردند ولی او آرزو را می شناخت و واقعیت را می فهمید.
حسین رضایی زیر درختان زیتون شاخص ترین قهرمان پوپولیست دوران بود که با کلام استهزا آمیزش هوشمندانه حرف می زد و نیازها و تلقی نسل زخم خورده ای را عیان می کرد. میتوانستیم او را مجید محسنی سال های دهفتاد، و کوکر را آینه ای رو به روی واقعیت های ناگزیر بدانیم. توصیف بی پیرایه رضایی از مقوله کار، پول، مسکن و تحصیل با اشاره به فاصله با خانمان ها و بی خانمان ها، پولدارها و بی پول ها، با سوادها و بی سوادها تلقی صریح نسل او از مشکلات اجتماعی را در بر داشت: اگر یک مقدار با من راه آمده بودند، شاید این قضا سرشان نمی آمد، گفتم این آه دل من بود که همه این خانه ها خراب شد.
در زیر درختان زیتون با مردی عادی روبه رو میشویم که در برابر قواعد انعطاف ناپذیر اجتماعی، در قالب نه گفتن های مکرر محبوبش به پیشنهاد ازدواج، ایستاده بود و از نیازهای اولیه اش، یک سرپناه و یک همسر، حرف می زد. نگرانی آمیخته به غرور مردانه و التماس تلویحی اش، آسیب پذیری هر شهروند ساده را در مناسبات حاکم برملا می ساخت. مناسباتی که ریشه در جامعه ای درگیر بحران داشت (سقوط دائمی ارزش ریال در برابر دلار، روند فزاینده بیکاری و مسکن و ازدواج).
- توضیحات
- بازدید: 984
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان