تحلیلی از نسلی که خوزه مورینیو از چلسی ساخت و ماندگار شد
تحلیلی از نسلی که خوزه مورینیو از چلسی ساخت و ماندگار شد
خوزه مورینیو که زمانی توانست با تیم کم نام و نشان پورتوی پرتغال به قله اروپا برسد و لیگ قهرمانان اروپا را فتح کند، بلافاصله دل رومن آبراموویچ را بدست آورد و او قانع شد که میخواهد پروژه بزرگ خود را با تیم چلسی با همکاری خوزه مورینیو بسازد و به آسمان بفرستد. مورینیو در ابتدا تیمی را تحویل گرفت که سالها بود دیگر آن تیم بزرگ سابق نبود. دیگر امیل زولا نبود تا در لیگ انگلیس بزرگی کند و هواداران چلسی نیز از تکرار قهرمانی های خود قطع امید کرده بودند.
اما آمدن مورینیو به چلسی رومن آبراموویچ، خون تازه ای به رگهای چلسی آورد. در همان سال ابتدایی او بازیکنان را به این تیم آورد که یکی از دوست داشتنی ترین تیم های آن سالها را در کنار همدیگر ساختند: پیتر چک، کاروالیو، جان تری، اشلی کول، جو کول، کلود ماکه له له، اسین، دروگبا، فلورنت مالودا، آندری شوچنکو، میشائیل بالاک و دیگران. این تیم آنقدر زیبا بازی میکرد که دیگر کمتر کسی به این می اندیشید که چلسی هم یکی از همان تیمهایی است که با پول ساخته شده و آنقدر با فکر و اندیشه این پروژه آغاز شده بود که میشد حدس زد این تیم بزودی به یکی از بهترین ها تبدیل شده و اعتبار زیادی را نیز برای خود بدست خواهد آورد.
اتفاقا تمامی این حدس ها به وقوع پیوست. الان دیگر چلسی هم یک تیم بزرگ و پر طرفدار در اروپا به حساب می آید. الان اگر کسی ادعا کند که طرفدار منچستر سیتی یا پاریس سن ژرمن است به او خواهند خندید چرا که تیمهایی هستند که با پول ساخته شده و نه تاریخ بزرگ و غنی دارند و نه هویت ممتازی، اما چلسی همراه با مورینیو خیلی زود توانست که از این مرحله عبور کرده و به دوران ثبات برسد. شاید اگر آن حماقت آبراموویچ مبنی بر اخراج مورینیو نبود، این تیم خیلی موفق تر از اکنون به فعالیت خود ادامه میداد. در آن سالها مورینیو با آبراموویچ درگیر یک منازعه شد چرا که نمیخواست اجازه دهد مدیر تیم در همه مسائل باشگاه دخالت کند و مالک روس جلسی هم این مسله را برنمی تافت و در ادامه مورینیو از چلسی اخراج شد و تیم به بحران فرو رفت. در ادامه کسانی نظیر آورام گرانت، دی بوئر و دیگران هم به این تیم آمدند و نتوانستند کاری از پیش ببرند. شاید اگر کارلو آنچلوتی بر نیمکت این تیم نمی نشست چلسی هنوز هم دوران بی ثباتی خود را طی میکرد.
مورینیو چند سال بعد دوباره به چلسی دعوت شد و باز هم این دعوت را قبول کرد. هرچند خاطره تلخی از این قضیه در دل داشت اما با پیوستن مجدد خود به چلسی عشق خود را به تیم و هوادارانش نشان داد و ثابت کرد که سرمربی بی وفایی نیست. البته دوره دوم دیگر به درخشانی دوره دوم نبود اما به هر حال یکی از مسائلی که اکنون هویت چلسی را ساخته و پرداخته کرده است، این گره خوردن نام مورینیو و چلسی به همدیگر است. اصلا هم بعید نیست روزی برسد که برای بار سوم مورینیو به چلسی برود و بخواهد که همه چیز را از نو شروع کند. گویا نه مورینیو و نه چلسی از نبش قبر واهمه ای ندارند و دائما میخواهند که به همدیگر فرصت مجددی بدهند.
اما راجع آن سالها و نسل اولیه ای که خوزه مورینیو در چلسی تربیت کرد، این نکته حائز اهمیت است که در آن سالها منچستر یونایتد به فرمان روایی سر الکس فرگوسن در لیگ جزیره غوغا میکرد و کسی هم توان نفس کشیدن زیر چکمه های سربازان او را نداشت. آرسنال ونگر هم سالها بود که جام نگرفته بود اما یکی از قدرتمندترین ها بود و دربی لیگ جزیره بین آرسنال و چلسی همیش به نفع آرسنال به پایان میرسید. لیورپول به سرمربی گری رافا بنیتز اگر چه در لیگ موفق نبود اما در لیگ قهرمانان اروپا یکی از مدعیان اصلی بود و در سال 2005 نیز در فینال رویایی استانبول توانسته بود بازی سه بر صفر باخته مقابل میلان را ببرد و موقتا آقای اروپا شود.
با تمام این شرایط مورینیو این ریسک را پذیرفت که تیمی را تحویل بگیرد که قرار بود از نو ساخته شود. با افتخار بزرگی که مورینیو با پورتو بدست آورده بود او حتی میتوانست به تیمی برود که دارای ثبات بیشتری است و از شانس بالاتری هم برای قهرمانی برخوردار بود اما او مثل همیشه ریسک کرد. او در چلسی ریسک کرد، در اینتر ریسک کرد، در رئال و حالا هم در منچستر ریسک کرد و اگرچه هر بار هم در سال سوم پس از عدم موفقیت استعفا داده و یا اخراج شده، اما همواره پاداش خطر کردنهای خود را گرفته بهترین تیم ها را تحویل اروپا و فوتبال داده است.
مورینیو همراه با چلسی هم قهرمان لیگ جزیره شد، هم جام حذفی را فتح کرد و هم توانست بارها در لیگ قهرامان اروپا بعنوان یک مدعی ظاهر شود اما هر بار از رسیدن به دور نهایی این لیگ بازماند. شاید یکی از دلایلی که آبراموویچ دیگر به او فرصت ادامه همکاری را نداد همین عدم موفقیت او در کسب قهرمانی در اروپا بود. شاید اگر مورینیو میتوانست آن جام را بگیرد به فرگوسن چلسی بدل میشد اما خب تقدیر بر این نبود و مورینیو در سال سوم حضورش در چلسی از این تیم اخراج شد.
معروفترین چیزی که راجع مورینیو گفته میشود همین سندروم سال سوم اوست. او همیشه با کلی امیدواری کار خود را آغاز میکند. تیم را خراب کرده و از نو میسازد. در سال دوم حضور خود عناوین مهمی را کسب میکند و در پایان هم در سومین سال حضورش در تیم، آنقدر بد نتیجه میگیرد و با بازیکنان و هیات مدیره تیم به مشکل برمیخورد که یا محبور به استعفا شده و یا اینکه از تیم اخراج میشود. این هم نوعی از خوصیات آقای خاص است. او خود را خاص ترین سرمربی فوتبال جهان میداند. کسی که از کار ترجمه به سرمربی گری روی آورد وهیچگاه نیز پایش به توپ نخورد شاید حق داشته باشد اینقدر مغرورانه از خود بعنوان آقای خاص یاد کند. اما چیزی که راجع او و چلسی دوران اولیه وجود دارد این است که نسلی به فوتبال تحویل داد که اگرچه خیلی مستمر ادامه نیافت اما برای همیشه در ذهن فوتبال دوستان ثبت شد.
- توضیحات
- بازدید: 472
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان