تحلیل سبک کارگردانی اصغر فرهادی (2)
تحلیل سبک کارگردانی اصغر فرهادی (2)
کیارستمی کسی است که میتوان او را یک کارگردان الگو به شمار آورد. در فیلم زیر درختان زیتون، صحنه پایانی که پسر به دنبال معشوقه خود می دود و در گوش او چیزی میگوید، صحنه ایست که فقط در متد کارگردانی کیارستمی جواب می دهد. اگر قرار بود اصغر فرهادی این صحنه را کارگردانی کند، چند نمای معمولی بود که پسر درحال دویدن است، دختر متوجه این قضیه میشود، می ایستد، با هم چند جمله حرف میزنند و تمام. او فقط میخواست چیزهایی را که در فیلمنامه نوشته بود، از چند زاویه خوب و با بازی فوق العاده بازیگرانش به تصویر بکشد.
یا در فیلم کلوز آپ، کیارستمی در یکی از صحنه ها تصویری را نشانمان میدهد که بازیگر لگدی به یک بطری می زند و این بطری در چند حرکت خود، مقداری پایین می آید و می ایستد، دوباره مقداری پایین می آید و باز می ایستد. چنین صحنه ای را هیچ فیلمنامه نویسی در فیلمنامه خود نمی نویسد و چیزی است که کارگردان صرفا در مرحله کارگردانی کردن به فیلم خود اضافه میکند. یا در سکانس آخر که مخملباف شخصیت اصلی فیلم را سوار موتور خود کرده و با هم مشغول صحبت هستند، صدای آنها قطع و وصل میشود و همین اتفاق، موجب ایجاد حس و لحن خاصی در فیلم می شود. این صحنه را در هیچ فیلمنامه ای و در هیچ فیلمی نمیتوان یافت چرا که اساس چیزی است که به کارگردانی مربوط می شود و به فیلمنامه خیلی ارتباطی ندارد.
این مثال هایی که ذکر شد، دقیقا چیزهایی است که در سینمای فرهادی وجود ندارند. او فیلمنامه هایی سه پرده ای و بر اساس اصول کلاسیک درام پردازی می نویسد، خیلی هم خوب و جذاب این کار را انجام میدهد و با جهان بینی خاص خود روحی خاصی را به جان فیلمنامه می دمد اما فیلمسازی او در همین جا متوقف می شود و از صحنه هایی که در فیلم های دیگران ذکر شد و بعنوان مثال نوشتم، خبری نیست.
البته مشخص است که او سبک مخصوص خود را دارد و نیازی نیست که مثل کیارستمی یا مونجیو کارگردانی بکند اما به هر حال انتظار میرود که او بعنوان کارگردان قدم هایی در فیلم هایش بردارد. شاید احساس میکند که نیازی به تمهیدات کارگردانی نیست و اگر صرفا بتواند فیلمنامه خود را به بهترین و موثرترین شکل ممکن به تصویر تبدیل کند، کار خود را با موفقیت انجام داده است.
در همان صحنه دادگاه جدایی نادر از سیمین که مثال زدم، دوربین بیشتر در بین بازیگران قرار دارد و فقط وقتهایی از این میان خارج میشود که قرار است از پشت قاضی چهره بازیگران مقابل او را ببینیم. دوربین هیچگاه به پشت سه شخصیت دیگر نمی رود چرا که پشت آنها دیوار قرار دارد. این یکی از اصول کارگردانی کردن اصغر فرهادی است. او همیشه تاکید دارد طوری فیلم هایتان را کارگردانی کنید که مخاطب احساس کند خودش در صحنه حاضر است و مشغول تماشای درام است. همین باعث میشود که اگر پشت یک شخصیت دیوار قرار دارد، او دوربینی نکارد. مقابل قاضی هم یک دوربین گذاشته که نگاههای او به سمت بازیگران مقابل را نشان میدهد و کلا چینش دوربین در این صحنه، به ساده ترین و کلاسیک ترین شکل ممکن انجام شده است. این صحنه را مقایسه کنید با نحوه کارگردانی فیلم های آلفرد هیچکاک.
مثلا در فیلم شمال از شمال غرب، صحنه ای وجود دارد که یک هواپیمای سم پاش به مردی حمله میکند. این صحنه بر اساس یک الگوی کارگردانی و دکوپاژ مشخص انجام شده است و هیچکاک نماها را بر اساس قاعده و قانون خاصی دکوپاژ کرده تا حس تعلیق و هیجان را رفته رفته به مخاطب فیلم القا کند. اما در صحنه دادگاه جدایی نادر از سیمین، ما شاهد هیچ الگوی خاصی برای دکوپاژ صحنه ها نیستیم و همانطور که اشاره شد، فرهادی فقط میخواهد که به مخاطب فیلمش اطلاعات بدهد حتی بدون اینکه کارگردانی خاصی انجام دهد.
سبک او در فیلمبرداری کردن سکانس ها و صحنه های مختلف فیلمهایش، به این گونه است که در ابتدا چند زاویه بسار خوب را انتخاب میکند و سپس از طریق هر کدام از این زوایا، کل صحنه را فیلمبرداری میکند. مثلا در فیلم فروشنده و در صحنه ای که شهاب حسینی در حال صحبت با شاگردانش است و یکی هم از او می پرسد که: آقا اجازه، آدم چطوری گاو میشه؟. در این صحنه فرهادی کل آن را از همه زاویه ها فیلمبرداری کرده است. حتی در کلاس دوتا بچه حضور دارند که در فیلم ما فقط واکنش آنها را می بینیم و دیگر هیچ تاثیری بر این صحنه ندارند. فرهادی حتی نماهای این دو پسر را هم کامل گرفته و واکنش این دو نسبت به تمام دیالوگ های ادا شده مقابل دوربین ضبط شده اند.
اصغر فرهادی یک ویژگی دیگر هم دارد که خیلی خوب نیست. او مدت هاست که به سبک خود فیلم می سازد و هیچ تنوع و خلاقیتی در سبک خود لحلظ نمی کند. اگر فیلم های بعدی او را ببینیم با استفاده از یک ساعت به راحتی می توانیم حدس بزنیم که مثلا در دقیقه بیست قرار است اتفاقی بیفتد، در دقیقه چهل اتفاق دیگری و در فلان دقیقه هم قرار است گره گشایی انجام بشود. بدین ترتیب دیگر کم کم جذابیت فیلمهای او از بین خواهد رفت و او به فیلمسازی معمولی بدل خواهد شد.
بهتر است که اصغر فرهادی مثل خیلی فیلمسازان دیگر، تغییرات زیادی در سبک فیلمسازی خود بوجود بیاورد و به همین میزان داشته هایش اکتفا نکند. در سینما هر کارگردانی که جرات ریسک کردن نداشته باشد محکوم به حذف شدن خواهد بود. فرهادی نیز در فیلم های اخیرش خیلی خطر نکرده و ریسک نکردنش هم باعث شده تا کم کم مخالفانی پیدا کند. او زمانی که فیلم درباره الی را ساخت مخاطبین بسیاری برای خود پیدا کرد و خیلی ها از او بعنوان یک پدیده یاد کردند. اما اگر بخواهد به همین طریق کارش را ادامه دهد، همان طرفداران و مخاطبینی را که با فیلمهایی چون درباره الی بدست آورده بود، از دست خواهد داد. بهتر است کمی به سمت فیلمهای کارگردانی محور سوق پیدا کند و این قدر به نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلمهای فیلمنامه محور تاکید و اصرار نورزد.
- توضیحات
- بازدید: 391
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.






































































































نظر خود را اضافه نمایید
ارسال نظر به عنوان مهمان